پهن

/pahn/

    broad
    outspread
    square
    wide
    extended
    dung
    excrement
    muck

فارسی به انگلیسی

پهن چوب
panel

پهن داربست
espalier

پهن شدگی
apron, splay

پهن شده
extended

پهن شده در اثر فشار
depressed

پهن شده در قطبین
oblate

پهن گاو
cowpat

پهن کردن
broaden, extend, splay, spread, widen, to spread, vi. to flatten or widen

پهن کردن به طور ضخیم
slather

پهن کردن چیز تا کرده
unfold

پهن کردن روی چیزی
overspread

پهن کردن روی سطح
distribute

پهن کردن موکت
lay

پهن کردن هر چیز تا شده
unfurl

پهن کرم
flatworm, platyhelminth

مترادف ها

muck (اسم)
غضب، پهن، کثافت، سرگین، کود، کود تازه

patulous (صفت)
باز، پهن، منبسط، گشوده، گشاده

wide (صفت)
وسیع، نامحدود، فراخ، پهناور، پهن، عریض، گشاد، پرت، بسیط، زیاد، کاملا باز

large (صفت)
وسیع، درشت، کامل، فراوان، بزرگ، جامع، لبریز، سترگ، پهن، جادار، بسیط، هنگفت، حجیم

plain (صفت)
ساده، اشکار، پهن، صاف، واضح، عادی، سر راست، برابر، هموار، بد قیافه، رک و ساده

broad (صفت)
پهناور، پهن، عریض، گشاد

flat (صفت)
خنک، بی مزه، پهن، صاف، تخت، هموار، مسطح، یک دست، قسمت پهن، بدون پاشنه، بی تنوع

flattened (صفت)
پهن، صاف

platy (صفت)
پهن، شبیه بشقاب

پیشنهاد کاربران

واژه پهن
معادل ابجد 57
تعداد حروف 3
تلفظ pahn
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: pahan]
مختصات ( پِ هِ ) ( اِ. )
آواشناسی pahn
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی

پهن
به زبان سنگسری
لِپو lepo
فِراخ ferakh
پهن کردن: گستردن هر چیزی که سطح جایی را بپوشاند مانند انواع فرش مثل قالی، موکت، زیلو و پتو و نیز سفره، رختخواب، سجاده و کلا، هر گستردنی یا چیزی که می توان ان را باز کرد بر روی زمین یا سطح مسطح یا حتی روی بند مثل لباس که برای خشک شدن و برچیده شدن اب ان بر روی بند یا طناب پهن می شود.

بپرس