پهلوان

/pahlavAn/

    champion
    hero
    athlete
    very strong
    heroic
    athletic
    sportsman
    strongman
    [adj.] very strong

فارسی به انگلیسی

پهلوان پنبه
cardboard cavalier, man of straw, pantywaist, paper tiger, tin-pot

پهلوان نامه
epic, saga

پهلوان کچل
punchinello

مترادف ها

champion (اسم)
مبارز، پهلوان، سلحشور، قهرمان، مجاهد

athlete (اسم)
ورزشکار، پهلوان، یکه تاز، قهرمان ورزش

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
بُک، پیارَو، شُوارتیر:پهلوان
پهلوان = پالوان palawan
پالَ وان
پهل=پال=یعنی پهلو
پاله وان یعنی کسی که میتواند دیگران را جابجا کند یا انها را هول دهد ویا به انها پهلو ( تنه ) بزند و مغلوبشان کند.
واژه پهلوان. [ پ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) منسوب به پهلو ( پارت ) با الف و نون علامت نسبت نه جمع، و مجازاً بمعنی سخت توانا و دلیر و زورمند بمناسبت دلیری قوم پارت. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) . مردم سخت و توانا و دلاور و قوی جثه و بزرگ و ضابط و درشت اندام و درشت گوی. ( برهان ) . دلیر . بطل. مرد زورمند. یل. کمی : پهلوان این کارست ؛ بنیرو و دلیری از عهده آن برمی آید. || امیری که بمردی و سپاهکشی از او بهتر نباشد. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ) . سپهبد بر لشکر. ( صحاح الفرس ) . سپهبد لشکر باشد برلشکر تمام. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی )
...
[مشاهده متن کامل]

پهلوان. [ پ َ ل َ ] ( اِخ ) جد نهم بختیار جهان پهلوان و سپهبد خسرو پرویز. ( تاریخ سیستان ص 8 ) .
پهلوان. [ پ َل َ ] ( اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل ، واقعدر 8 هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد و یکهزارگزی جنوب راه مالرو ده دوست محمد به زابل. جلگه ، گرم ، معتدل ، دارای 112 تن سکنه. آب آن از رودخانه هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ) .
پهلوان. [ پ َ ل َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه ، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری تکاب و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ. دامنه ، معتدل ، دارای 195تن سکنه. آب آن ازچشمه سارها، محصول آنجا غلات ، بادام ، حبوبات ، کرچک ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی گلیم بافی ، راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 )
منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
برهان قاطع کامل

نَیرَم
نیرم همان نریمان است، نام پدر سام جد رستم.
گَو یا گُو
واژه ی پهلوان از چی گرفته شده است؟
پهلوان از دو جزء
پهله یعنی سنگ یا کوهستان
وان پسوند کردی برای نگهبانانی یا فاعل ساز میباشد معادل وان در فارسی شکل بان میباشد
وان در کردی
بان در فارسی
...
[مشاهده متن کامل]

پهلوان یعنی نگهبان کوهستان
به سرزمین جبال یا زاگرس میگفتن سرزمین پهله
زبان پهلوی هم از همین جا نشئت میگیره
پهلوان یک واژه ی کردی میباشد مانند:
*شیروان یعنی نگهبان شیرها ها در فارسی به شکل شیربان
*اردوان یعنی نگهبان زمین ( ارد در کردی یعنی زمین )
*باجروان یعنی نگهبان شهر ( باجر در کردی یعنی شهر )
*گاوان یعنی نگهبان گاو ها ( در کردی گا یعنی گاو )
*مِروان یعنی نگهبان انسان ها ( مِر در کردی یعنی آدم یا انسان )
*شُوان یعنی نگهبان شبها یا کسی که شبها می گردد در فارسی به شکل شبان می آید
*رِ وان یعنی نگهبان راه در فارسی به شکل راه بان ( رِ در کردی یعنی راه )
*بریوان ( بری یعنی مکان دوشیدن شیر گوسفندها )
*نیچیروان ( نیچیر یعنی شکار )
*شَروان ( شَر در کردی یعنی جنگ )
*سیروان
*باوان
*آووان یا آوان نگهبان آب ها ( آ یا آو در کردی یعنی آب )
*ژیوان نگهبان زندگی ( ژی یا ژین یعنی زندگی )
*دلوان یعنی نگهبان دلها
*سَروان یعنی نگهبان سر
*آژوان
*ماکوان یعنی نگهبان مادر
*کژوان یعنی نگهبان کوه
*آریوان نگهبان آتش ( آر یا اگر در کردی یعنی آتش )
*ریژوان
*سیوان ( سی در کردی یعنی سایه )
و. . . .

با سلام
پهلوان در کردی کرمانشاهی به صورت پاله وان تلفظ میشه و از دو قسمت تشکیل شده ، پاله بعلاوه وان ، قسمت دوم یعنی وان ب معنی نگهبان است ک در کلمات گاوان و شوان که ب معنی نگهبان و مراقب گاو ها و گوسفندان هست هم آورده شده است ، قسمت اول یعنی پاله همان لفظ کردی پهلوی و پارتی هست ک در کردی اینطور تلفظ می شود بر این اساس پالوان یعنی نگهبان مردمان پاله یا نگهبان قوم پهلوی می باشد، در واقع میشه گفت ب تمام نظامیان و جنگجویان ایرانی در زمان ساسانیان که از مردم ایران در برابر دشمنان محافظت و مراقبت می کردن گفته می شود
...
[مشاهده متن کامل]

بدون دانش و آگاهی ، واژگان اصیل زبان فارسی را به حساب تورکی و به نفع خود مصادره نکن.
پهلوان نام طایفه ای از قوم طبری در منطقه آلاشت سوادکوه میباشد که به زبان طبری ( مازندرانی ) صحبت میکنند و در منطقه پهلوان خیل سکونت دارند و خاندان پهلوی نیز از همین طایفه هستند.
طایفه ای طبری با نام پالان و پالان دوز نیز در منطقه نور و نوشهر وجود دارد ولی ارتباطی با طایفه پهلوان ندارند.
پله یا پله زار به مناطق بلند و گردنه ها و گذرگاه های سخت اطلاق میشده است به احتمال قوی پله ، پله کان، پل هم در ارتباط و هم خانواده پله زار باشند . واز احتمالا مردان نیرومندی که نگهبان پله زارها و گذرگاه ها بوده اند پلهوان یا پژهان میخوانده اند .
پهلوان دگرگون شده پهل بان است گراسنگترین رسته ارتشی در دوران ساسانی که امروزه به ان فیلبان هم میگویند این واژه در میانه دوره ساسانی پدید آمده و درهیچ دوره دیگری وجود نداشته برخی انرا به اشکانیان نسبت میدهند که نادرست است چون این واژه در دوران آنها نبوده
...
[مشاهده متن کامل]

واژه دیگر از ریشه فیل یا فهل و پهل یل میباشد که کوتاه
شده پیل است به چم سخت و آهنین فلزی
در دوران کهن به فلزهای سخت پرس میگفته اند
از ریشه پارس چونه آوردنه فلز سخت یعنی آهن پارسیان بوده اند برای همین به ان پارس میگفته اند
در زبانهای آلمانی فرانسوی انگلیسی هلندی روسی عربی به آهن و فلزهای سخت این واژگان را گویند
پارس، پارز، پهلز، پلز، فلز، برز، برزیل، فرزیل، فرس

تهم
شجاع. . . گرد. . . تهم. . . نیو. . . بهادر. . . یکه بزن. . . . دلاور. . .
گو. یل . نیرم.
champ
در بلوچستان پهلوان به معنی شاعر است .
پهلوان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پهلوان" می نویسد : ( ( پهلوان از دو پاره :پهلو/ان ( = پساوند ) ساخته شده است بخش نخستین واژه همان است که در" پهلوی" نیز دیده می آید. پهلوان و پهلوی در ریشه، به معنی پارتی و اشکانی است. یادْمان روزگاری زرّین در فرهنگ و شهرْآیینی ایرانی که در آن اشکانیان بر ایران فرمان می رانده اند، در این واژه ها پایدار مانده است. در وا ژه پهلوان و پهلوانی دلیری و گند آوری و سلحشوری این تیره ی نژاده ی ایرانی که بارها سپاهیان رومی را در هم پیچیده اند و تارانده اند و در واژه ی پهلوی که در پارسی به معنی به بشکوه و زیبا و شاهوار و گرانمایه به کار می رود ، فریهیختگی و فرهمندی آن ، رومیان ، آن دشمنان کینه توز و نستوه اشکانیان، آنان را به دلاوری می ستوده اند ؛از آن است که هنوز در زبان های اروپایی واژه ی پارتیزان partisan در معنی آنکه به شیوه ی پارتی می جنگد، نامی است که رزمندگان چریک بدان نامیده می شوند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی پهلوان بود دهقان نژاد؛
دلیر و بزرگ و خردمند و راد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 213 )

نیرم
تهم ، یل، گو، دلاور، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، مبارز، نیو

طوایف اصیل وقدیمی وآریایی الاصل ومالکان اصلی سیستان وسرحدات
که توانستندنسل خود را ازحمله تیموریان، مغولها وازبکها نجات دهند شامل:کیخا، کیان زادگان، ارباب زادگان ، پهلوان وکمالی
ودرسرحدات سیستان تمندانی ها واربابهای لادیز
...
[مشاهده متن کامل]

که هرکدام درحکومت شاهان وسلاطین کیانی صاحب منصب بوده اند.
واینهابصورت نسبی وسببی ویک جا ختم میشوند
کیخا:کدخدادرحکومت شاهان وسلاطین کیانی
ارباب:وزراءومالیات گیرندهای شاهان وسلاطین کیانی
پهلوان:فرماندهان شاهان وسلاطین کیانی
کمالی:محافظین شاهان وسلاطین کیانی
تمندانیها:سپهسالاران سرحددرعهدشاهان وسلاطین کیانی
اینها صاحبان اصلی این مناطق بوده اندوتازمان ملک محمودسیستانی ( کیانی ) در راس هرم قدرت بوده اندکه توسط نادرافشارازقدرت مخلوع شدند.

man of man
گو
پهلوان در شاهنامه با معنای یل ، گو نیز آمده
بهادر
زاو
پهلوان ، عنوانی برای مردان دلیر، زورمند و تنومند و گروهی خاصّ از ورزشکاران ایرانی ، نیز قهرمانان آثار حماسی فارسی . این واژه ترکیبی است از پَهْلَو ( پَرثَو / پارت ) و ان نسبت ( برهان ، ج 1، ص 431، پانویس 1 ) . در حماسه های پهلوانی کهن که مدارک مکتوب آن از اوستا آغاز و به شاهنامه و برخی دیگر از منظومه های حماسی ختم می شود، پهلوانان ، مانند گرشاسپ و رستم ، از طبقة اَرتِشتاران جنگاورند و وظیفة پاسداری از قوم یا گسترش سرزمین خود را دارند ( بهار، ص 73، 161 ) . ظاهراً در این طبقه ، «جهانْ پهلوانی » بالاترین مقام بوده است و پهلوانانی همچون سام ( فردوسی ، ج 1، ص 137 ) ، رستم ( همان ، ج 2، ص 150، 202، هامش ؛ مجمل التواریخ و القصص ، ص 91 ) و زَریر ( فردوسی ، ج 6، ص 78 ) به آن پایه رسیده بوده اند. در روایتهای عیاری ـ پهلوانی ( نوع دوم از افسانه های پهلوانی فارسی ) ، قهرمانان عموماً از مردم کوچه و بازارند. سمک عیار * نمونة کهن اینگونه آثار است ( بهار، همانجاها ) که به سمک ، قهرمان آن ، پهلوان گفته شده ( ارجانی ، ج 2، ص 188، 242، نیز رجوع کنید به ص 157 که از «مردی و پهلوانی » سمک یاد شده است ) و عیار ( رجوع کنید به عیار/ عیاران * ) و پهلوان در این داستان ، یکی دانسته شده است ( بهار، ص 162؛ قس محجوب ، ص 217 ) . در برخی دیگر از اینگونه داستانها نیز پهلوانان کارهای خاصّ عیاران ، نظیر «شبروی » ( دزدیهای شبانة عیاران ) ، را انجام می دهند ( برای نمونه رجوع کنید به حسین کُرد شبستری ، ص 76ـ77، 131ـ133، 135، 151ـ154، 188 ) . ظاهراً گروهی خاصّ از دلاوران و ورزشکاران ایرانی که در تاریخ پهلوان نامیده شده اند ( رجوع کنید به دنبالة مقاله ) ، نمونة همان پهلوانان داستانهای عیاری اند ( قس رستم الحکما، ص 103 ) همچنانکه بین برخی از آداب پهلوانان امروزی ، یا اهل زورخانه * ، و آیین کهن عیاری نیز شباهتهایی مشاهده می شود ( رجوع کنید به پرتوبیضایی ، ص 8 ـ9؛ انصاف پور، ص 13ـ14 ) . هیئت ظاهری آنها در زورخانه ها ــ که تُنُکه ای برپا و بالاتنه ای برهنه دارند ــ نیز ظاهراً متأثر از رسوم عیاری است ( رجوع کنید به پرتوبیضایی ، ص 8؛انصاف پور، ص 13؛ قس عطار، ص 313 ) . در اسرارالتوحید ( محمدبن منوّر، بخش 1، ص 216 ) هم به هیئت پهلوانان زورخانه اشاره شده است : «جمعی وُرنایان می آمدند برهنه ، هریکی اِزارپای چرمین پوشیده ». مقصود از «ورنایان » ( برنایان ) همان عیاران است ، چنانکه در سمک عیار ( ج 2، ص 432 ) این دو کلمه مترادف به کار رفته اند ( همچنین رجوع کنید به هفت لشکر ، ص 599 ) . «ازارپای چرمین » آنان نیز همان تنکة پهلوانان است که در گذشته از چرم بوده و به آن «تنبان نطعی » و «ازارپای ادیم » می گفته اند ( پرتو بیضایی ، ص 83؛ ارجانی ، ج 2، ص 136 ) و ظاهراً همان «سراویل » فتوت * است . شباهتهای آیین پهلوانان زورخانه با آیین مهر ( میترائیسم ) نیز ظاهراً به سبب پیوند آیین عیاری و جوانمردی با دین مهر در ایران باستان است ( دربارة این شباهتها رجوع کنید به بهار، ص 157ـ160؛ دربارة پیوند عیاری و جوانمردی با آیین مهر رجوع کنید به همان ، ص 164 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

گذشته از افسانه های عامیانه ، تنها مرجع کهنی که دربارة آیین و آداب پهلوانان بتفصیل سخن گفته ، فتوّت نامة سلطانی ، کتابی از قرن نهم ، است که آنان را «اهل زور» و گروهی معرکه گیر خوانده ، و به هشت طایفه تقسیم کرده است : کُشتی گیران ، سنگ گیران ، ناوه کشان ، سَلّه کشان ، حمّالان ، مغیرگیران ، رسن بازان و زورگران ( کاشفی ، ص 306 ) که به نمایش اعمال پهلوانی در ملا عام می پرداختند، نظیر کشتی گرفتن ، برسردست بلند کردن و حمل اجسام سنگین ، نبرد با عمود ( گرز ) و راه رفتن بر روی طنابی که هر سر آن به ستونی بلند بسته بود ( رجوع کنید به همان ، ص 306ـ330 ) . در عصر حاضر نیز، برخی از مردان نیرومند که در کوچه و بازار با کارهایی نظیر خم کردن آهن با دست و برداشتن اجسام سنگین با دندان و شکستن سنگ برروی سینه معرکه می گیرند، پهلوان نامیده می شوند، اما در گذشته آنان را «زورگر» می نامیده اند ( پرتوبیضایی ، ص 103 ) . ملاّ حسین واعظ کاشفی ( ص 330ـ336 ) نیز از زورگران یادکرده و معرکه گیری آنان را شامل این کارها دانسته است : «مردگیری » که پهلوانی ، پهلوان دیگر را بر دوش می گرفت و او بر شانه های پهلوان اولی می ایستاد؛ «سنگ شکنی » و «استخوان شکنی » که با ضرب دست ، سنگ یا استخوانی بزرگ را می شکستند؛ «داربازی » که تنة درخت یا تیرِ چوبیِ بلندی را برکف دست نگاه می داشتند؛ «سنگ افکنی » که عبارت بود از پرتاب سنگ به نقطه ای دور؛ «جهندگی » که با جهش ، مسافتی طولانی را می پریدند؛ «سنگ آسیا برداشتن » که آن را بلند می کردند و بالای سر نگه می داشتند؛ و «پیل زورکردن » که با فیل می جنگیدند و آن را بر زمین می زدند ( رجوع کنید به واصفی ، ج 1، ص 502 که تصویر روشنی از پیل زورکردنِ پهلوان محمد مالانی را در عهد سلطان حسین بایقرا ارائه داده است ؛ نیز رستم الحکما، ص 409 که از معرکه گیریهای پهلوانان در عهد کریم خان زند سخن گفته است ) .
امروزه ، گذشته از کشتی گرفتن ( رجوع کنید به کشتی / کشتی گیری * ) ، آنچه از کارهای پهلوانان در زورخانه ها متداول است و در طومار افسانة پوریای ولی * ، ظاهراً از عهد صفوی ، هم به آنها با عنوان «قواعد کشتی » اشاره شده ( پرتوبیضایی ، ص 363ـ364 ) ، بدین قرار است : سنگ گرفتن ، شنارفتن ، میل گرفتن ، چرخ زدن ، پازدن و کبّاده کشیدن ( برای آگاهی از این اصطلاحات رجوع کنید به زورخانه * ) .
یکی از نرمشهایی که امروزه متداول نیست اما تا هفتاد سال پیش از جمله کارهای پهلوانان زورخانه بوده ، «تخته شلنگ » یا «شلنگ تخته » است که در اصل از تمرینهای شاطران ( رجوع کنید به شاطر * ) برای آماده شدن در دوندگی بوده است ( همان ، ص 63؛ انصاف پور، ص 254 ) . بنابر برخی مراجع ( مثلاً افضل الدین کرمانی ، ص 473ـ474؛ واصفی ، ج 2، ص 230 ) ظاهراً در گذشته ، پهلوانان وظیفة شاطری را نیز انجام می داده اند ( قس بیغمی ، ج 1، ص 369ـ370 که عیاران م . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس