پهلو

/pahlu/

    side
    flank
    broadside
    phase

فارسی به انگلیسی

پهلو به پهلو
abreast, collateral, side by side

پهلو زدن به
to emulate

پهلو سوی
lateral

پهلو شکن
flanking (party)

پهلو گرفتن در بندر
harbor

مترادف ها

side (اسم)
طرف، سمت، کناره، ضلع، سو، پهلو، جنب، جانب

hand (اسم)
طرف، کمک، پیمان، دست، دسته، شرکت، خط، پنجه، پهلو، عقربه، دست خط، دخالت، یک وجب

flank (اسم)
طرف، جناح، پهلو، تهیگاه

پیشنهاد کاربران

مهلو به زبان سنگسری
گّشgash
واژه پهلو
معادل ابجد 53
تعداد حروف 5
تلفظ pahlavi
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت نسبی، منسوب به پهلَو ) [قدیمی]
مختصات ( آخرین سلسلة پادشاهی در ایران )
آواشناسی pahlavi
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
ازحد سند تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسی ، فرس جمع فارس و معنی فرس پارسایانست و بتازی چنین نویسند و پارسی را فارسی نویسند - فارسنامه ابن بلخی
در لری بختیاری
پهلو ( بدن ) : پَلْ، پَهلی
پهلو / کنار: کِلْ، پَهلی، جُفت
جانب
سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
دنده های انسان در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
جنب، کنار، آغوش، بر، کناره، ضلع، قبل، بطن، شکم
پَهلَو : به معنی شهر نیز آمده است.
به هر پهلُوی، پهلویی را سپرد ( نظامی۵: ۷۹۷ ) .
یعنی هر شهری را به پهلوانی واگزار کرد.
ز پهلو ، همه موبدان را بخواند
ز سوداوه ، چندی سخنها براند
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۶۵. 》
...
[مشاهده متن کامل]

در جایی دیگر می نویسد: ( ( پَهْلَو در معنی شهر به کار رفته است و آبادی، در برابر بیابان و جایی که در آن آبادانی نیست. این کاربرد و معنای" پهلو" نیز نشان یادْمان می تواند بود از فرهنگ زرّین و درخشان اشکانی که مایه و پایه ی شهرآیینی و آبادانی شمرده می آمده است؛ تا بدانجا که شهر نیز پهلو خوانده شده است. . . .
" پهلو" ریختی است از پَلْهَو که در آن جا به جایی آوایی رخ داده است و" پلهو" نیز با دگرگونی ر به ل و ث به ه ریختی نوتر از پَرْثَوْ. پَرْثَوه، در اوستایی و پارسی باستان، نام تیره ای است که با نام اشکانیان دیری بر ایران فرمان رانده اند ریخت باخترینه ی این نام پارت است.
( ( پدید آمد از هر سویی خسرَوی
یکی نامجویی ز هر پهلَوی ) )
( همان ، جلد اول ، ص 283. )

ور
کنار
بغل دست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس