مهلو به زبان سنگسری
گّشgash
واژه پهلو
معادل ابجد 53
تعداد حروف 5
تلفظ pahlavi
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت نسبی، منسوب به پهلَو ) [قدیمی]
مختصات ( آخرین سلسلة پادشاهی در ایران )
آواشناسی pahlavi
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
ازحد سند تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسی ، فرس جمع فارس و معنی فرس پارسایانست و بتازی چنین نویسند و پارسی را فارسی نویسند - فارسنامه ابن بلخی
در لری بختیاری
پهلو ( بدن ) : پَلْ، پَهلی
پهلو / کنار: کِلْ، پَهلی، جُفت
جانب
سینه کشِ . . . . . . . . . . = کنارِ / مقابلِ . . . . . . . . . . . . .
سینه کشِ دیوار ایستاده بودم.
دنده های انسان در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
جنب، کنار، آغوش، بر، کناره، ضلع، قبل، بطن، شکم
پَهلَو : به معنی شهر نیز آمده است.
به هر پهلُوی، پهلویی را سپرد ( نظامی۵: ۷۹۷ ) .
یعنی هر شهری را به پهلوانی واگزار کرد.
ز پهلو ، همه موبدان را بخواند
ز سوداوه ، چندی سخنها براند
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۶۵. 》
... [مشاهده متن کامل]
در جایی دیگر می نویسد: ( ( پَهْلَو در معنی شهر به کار رفته است و آبادی، در برابر بیابان و جایی که در آن آبادانی نیست. این کاربرد و معنای" پهلو" نیز نشان یادْمان می تواند بود از فرهنگ زرّین و درخشان اشکانی که مایه و پایه ی شهرآیینی و آبادانی شمرده می آمده است؛ تا بدانجا که شهر نیز پهلو خوانده شده است. . . .
" پهلو" ریختی است از پَلْهَو که در آن جا به جایی آوایی رخ داده است و" پلهو" نیز با دگرگونی ر به ل و ث به ه ریختی نوتر از پَرْثَوْ. پَرْثَوه، در اوستایی و پارسی باستان، نام تیره ای است که با نام اشکانیان دیری بر ایران فرمان رانده اند ریخت باخترینه ی این نام پارت است.
( ( پدید آمد از هر سویی خسرَوی
یکی نامجویی ز هر پهلَوی ) )
( همان ، جلد اول ، ص 283. )
ور
کنار
بغل دست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)