اگر پشم عربی نیست چرا دهها نوع آن عربی است؟
این زبان پهلوی در کدام متن و کتاب اثر کدام شخصیت فهلوی گو وجود داشته که این کلمات اخذ بشن !؟
صُهابی ؛ پشم که سپیدی آنرا سرخی آمیخته باشد. ( منتهی الارب ) . هفو؛ برباد پریدن پشم و مانند آن. هرمول ؛ پاره پر و پشم باقیمانده. صهایح ؛ پشم که سخت سپید نباشد. تذریة؛ ماندن پاره ای از پشم بر گوسپند جهت نشان. ذئبان ؛ باقی مو و باقی پشم بر گردن و لب شتر. صوفه ؛ پشم گوسپند. صائف ، اصوف ، صوفانی ؛ بسیارپشم. جَحَشَة؛ پشمی که بر دست پیچیده ریسند. مِرعِزّ؛ مویهای ریزه بن پشم گوسپند. صوف مُقَلفِع؛ پشم چرکین. مِرق ؛ پشم بوی بد گرفته. قُص و قَصَص ؛ پشم بریده گوسفند. جِزّه ؛ پشم بریده و برهم پیچیده. الباد؛ پشم برآوردن و آماده فربهی شدن شتران. اِملاس ؛ پشم ریختن گوسپند. انسال ؛ فروآوردن پشم و فکندن آنرا. تنفیش ؛ واخیدن پنبه و پشم و موی. منح ؛پشم و شیر و بچه ناقه خاص کردن جهة کسی. لُبْدَة؛ پشم و صوف درهم شده و برهم چفسیده. لِبُدَة؛ پشم که در یکدیگر درآمده و برهم چفسیده باشد. مُوَارَة؛ پشم که وقت زدن بیفتد. کِفل ؛ پشم که سپس ریختن پشم برآید. جزجزة؛ پاره ای از پشم و گوی رنگین از پشم که بر هودج آویزند. جِزیزة؛ پاره ای از پشم. لِبْد؛ هر پشم و موی نشسته برچفسیده. لَبَد، طَثرَة؛ پشم گوسپند. طَرّ؛ پشم نو برآمده. عُثکولة؛ پشم و جز آن که جهت زینت به هودج و مانند آن آویزند و از باد بجنبد. قِشبِر؛بدترین پشم. قَرثَعَه ، قَرثَع؛ پشم ریز ستور. هدلَقة؛ پشم زیر زنخ شتر. عَبعَبَة؛ پشم گوسفند سرخ رنگ. عطم ؛ پشم رنگین زده. عفریة و عفری ؛ پشم پیشانی ستور. عنکث ؛ پشم انبوه برهم نشسته. عقیق ؛ پشم شتربچه
... [مشاهده متن کامل] پسم
واژه پسم از ریشه هندو اروپائی پگ - pek یا چیدن پشم یا موی گوسفند و هندو ایرانی پکشم pacshma که در اوستا پشمن pashman ودر سانسکریت پکشمن pcshman است. البته از ریشه - peku در قرن ۱۵ اروپا برگرفته شده پکونیاری pecuniary بعنوان پول و ثروت که خود برگرفته از واژه پول در لاتین بوده و از همین واژه پکو در انگلیسی flock یا گله گاو نیز استفاده میشده چون در قدیم ثروث و پول در داشتن حشم و تعداد گاو و کوسفند بوده و چون در انگلیسی قدیم واژه - peku به فیوه feoh تبدیل گشته واژه انگلیسی فی fee یا اجرت نیز در این تبدیل و تحول بوجود آمده. البته علت شیمیای خراب شدن و خوردن پشم یا بید خوردگی وجود دو عنصر گوگرد در پشم که با دو باند بیک یکر متصل اند، بید ماده ای خارج میسازد که این باند شیمیائی را از هم میگسلد و رشته یا موی پسم از هم جدا میشود، بواسطه همین عنصر گوگرد است که سوزاندن پشم بوی کوگرد میدهد.
... [مشاهده متن کامل]
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم ( سعدی )
پَشَم نام طایفه ای اصیل از ایل بزرگ حسنوند
ایل بزرگ حسنوند بزرگترین ایل لکستان ایران
به ترکی میشود "یون"
پشم در لغت به معنی موی کوتاه است
اما اگه در شکل جمع ظاهر شود و فرم مالکیت بگیرد به صورت پشمام خانده میشود و نشانه تعجب است
در گفتار لری :
پَشم = موی و کرک گوسفند
پِشُم یا پَشُم = وَرَم، باد، آماس، برآمدگی بدن در اثر کوفتگی
پشُمنیده ( لری ) یا پشُمیده = باد کرده، ورم کرده
شاید این دو واژه از یک ریشه باشند چون پَشم هم حالتی باد کرده و پُف کرده است.
پشم: با همین ریخت ، در پهلوی بکار برده می شده اند .
( ( پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )
در پشم خویش خسبیدن: زندگی آزاد و مستقل داشتن.
گرچه در پشم خویشتن خسبند
همه در پنبه زار من خسبند
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۱.