پشم

/paSm/

    wool
    coat
    fleece

فارسی به انگلیسی

پشم بز انقوره
angora, mohair

پشم پوش
fleecy, woolly

پشم پولاد
steel wool

پشم چربی
lanolin

پشم چیدن
clip, fleece, to shear (a sheep)

پشم چیده
shorn

پشم چیده شده
shearing

پشم چین
fleecer, shearer

پشم چینی
sheepshearing, shear

پشم چینی کردن
fleece

پشم دار
woolly

پشم ریختن سگ و گربه
shed

پشم ریسی
wool-spinning

پشم زن
shearer

پشم زنی
shearing

پشم سانی
fleeciness

پشم شیشه
fiberglas, glass wool, rock wool, spun glass

پشم شیشه ای
fiberglas

پشم طلایی
golden fleece

پشم گوسفند قره کل
persian lamb

مترادف ها

wool (اسم)
مو، کرک، پشم، نخ پشم، جامه پشمی

wool-bearing (صفت)
پشم

پیشنهاد کاربران

پشم ؛ پوشاننده و پوشش دهنده
تفسیر و تحلیل کاملتر در متن زیر تبیین شده است ؛
باشماق ؛
استفاده و کاربرد این کلمه برای کفش از جهت پوشش برای پا می باشد. یعنی کلمه ی ( پاپوش یا پوش پا ) ریخت فارسی شده ی این کلمه می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

و حتی فلسفه ی کلمه ی پَشم در گوسفندان از جهت پوششی می باشد که خداوند متعال برای این حیوانات در نظر گرفته است.
ریخت کتابی این کلمه پوشماق منشعب از کلمه ی پوشش می باشد.
در قدیم الایام اصطلاح روگرفتن زنان از مرد نامحرم که با تکه پارچه ای تورتور بر روی صورت انداخته می شد تا صورت پوشیده شود کلمه ی پوشماق گفته می شد.
اگر فلسفه ی ایجاد کلمه ی پوشش و پاشماق را بر مبنای قانون و قواعد ایجاد کلمات در سه زبان فارسی و انگلیسی و ترکی بخواهیم بررسی کنیم تا ببینیم این کلمه از چه سرچشمه ای در آبراه سیال مفاهیم کلمات جاری شده است کلمه ی پوشش به عنوان یک روپوش و کاور و محافظ از جهت جلوگیری برای از هم پاشیدگی آن می باشد.
یعنی دو کلمه ی پوشش و پاشش دو کلمه با بار متضاد از یک مصدر و بن واژه می باشد.
کلمه ی پاشش در اصطلاح از هم پاشیدگی در یک موقعیت کاربردی دیگر با یک ساختمان متفاوت با کلمه ی فاش مرتبط می باشد.
یعنی اصطلاح فاش شدن اسرار از جهت از هم پاشیدن و پوشیده نماندن و عدم پوشش آن راز می باشد که باعث فاش شدن و پاشیده شدن آن راز و حالت پشیمانی که ایجاد می شود می باشد.
یعنی کلمه ی پاش و فاش دارای یک معنی مشترک به معنی از هم پاشیدگی می باشد.
فلسفه ی از هم پاشیدگی هم به صورت طبیعی به معنای از فشردگی افتادن می باشد.
پشیم شدن یا پژیم شدن در اصطلاح پشیمانی یعنی از پوشش افتادن و از هم پاشیدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
در همین رابطه ، کلمه ی پِژمان با ریخت پوژمان و پوشمان به معنی پوشاننده و پوشش دهنده که با یک تعریف موازی به معنی ستارالعیوب دارای معنا و مفهوم می باشد.
و کلمه ی پوش با ریخت فوش مرتبط با کلمه ی فشار و فشرده ماندن می باشد.
اگر هم رد کلمه ی فشار را در زبان انگلیسی جستجو کنیم کلمه ی پوش با نگارش push به معنی فشار دادن را خواهیم یافت.
دو کلمه ی pull و push که بر روی درب های شیشه ای سکوریت مغازه ها در زمانه ی ما نوشته شده است به معنی کشیدن و فشار دادن دارای کاربرد عینی و قابل مشاهده خواهد بود.
پس با تفاسیر ذکر شده کلمه ی باشماق با ترجمه ی کفش از جهت فشار دادن پا در درون کفش جهت محافظت و جلوگیری برای از هم پاشیدگی سلامت پا می باشد.
چنانچه اگر بخواهیم زوایای بیشتری از کلمه ی پوشش را با دو کلمه ی پاش و پوش منشعب از کلمه ی فشار و از هم پاشیدگی بیشتر به پیش برویم به دو کلمه ی بسیار کلیدی در پهنه ی واژگان و دریای لغات خواهیم رسید.
و آن دو کلمه چیزی نیست جز دو کلمه ی پارس و فارس.
جهت درک بهتر مطلب تفسیر شده ی فوق، مطالعه ی متن تحلیل شده ی زیر در مورد کلمه ی بوشهر می تواند به دریافت و نشستن عمق مطلب در ذهن کمک کند؛
بوشِهر ؛ اگر مسیر ایجاد ساختمان کلمه ی بوشهر را از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات دنبال کنیم تا ببینیم از چه سرچشمه ای جاری شده و به چه سمتی مفهوم این کلمه جریان دارد و چه زمینی را برای سیرآب نمودن دانه های دانایی مشروب می کند بدینصورت قابل تبیین خواهد بود ؛
تک تک القاب و عناوین و اسامی که در نقطه نقطه ی ایران پهناور و عزیزمان استفاده شده است دارای حکمت های فراوانی از معنا و معانی در مفهومشان می باشد.
اگر در تلفظ رایج کلمه ی بوشهر دقت کنیم برای تلفظ حرف ( ش ) از مُصَوّت کسره استفاده شده است نه از مُصَوِّت فتحه.
همچنین اگر در فرهنگ و گویش زبان فارسی دقت کنیم در هیچ کجای زبان فارسی و لهجه های محلی برای کلمه ی شَهر ، از تلفظ شِهر استفاده نمی شود.
در قانون و قواعد ایجاد کلمات حرف ( ب ) در ساختمان کلمه ی بوشهر در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر جهت ایجاد کلمات در موقعیت های کاربردی مختلف قابل تبدیل به حرف ( پ ) می باشد و حرف ( پ ) قابل تبدیل به حرف ( ف ) می باشد. مثل شتاب و شتافتن یا مثل فارس پارس بارس بارز باروز برزو مبارزه ابراز و. . .
یعنی بوشهر پوشهر پوشر فوشر فشار افشار.
یعنی نیروی پوش کننده ( push ) نیروی فشار دهنده
حتی در زبان و نگارش انگلیسی هم اگر دقت کنیم bushehr نگارش شده است.
اگر هم به پیشینه و تاریخچه ی این خطّه از سرزمین مان دقت کنیم این نقطه از خاک ایران عزیزمان، مثل کلمه ی اصفهان با ریخت سپاهان که محل اتحاد و تجمیع سپاهیان مختلف از تمام نقاط ایران بوده است بوشهر نیز به عنوان یک نقطه ی پوش کننده و نقطه ی پس زننده ی بیگانگان بوده است .
نقطه ای که همیشه به عنوان یک نقطه ی اشراف بر دشمن و نقطه ی پرفشار برای درهم فشردن و پوساندن دشمن و پس زدن متجاوزان به خاک ایران، ستارگان و دلیرمردان زیادی از این نقطه در خاک ایران درخشیده اند .
ستارگانی از تنگستان و دِیْلَم و دِلوار و اَهْرَم و دیگر نقاط این خطه مثل رییس علی دلواری.
پس روند تغییر تحول آوایی و تغییر ریخت و نگارش کلمه ی بوشهر در کانال زمان بدینصورت بوده است ؛
( بوشهر پوشر فوشِر فشار افشار اپشار پاشار پاسار پسر پاسارگاد پارس فارس بارز مبارزه برزو برازجان بُرزولی بَرزانلو برزل آباد برزیل برزگر بذر و غیره )
در زبان انگلیسی نیز برای عمل فشار دادن و هُل دادن از کلمه ی پوش push استفاده می شود که به لحاظ مصدر و بن واژه و مفهوم مشترک در ساختمان این کلمه مرتبط با کلمه ی فشار می باشد.
در واقع دایره ای که از کلمه ی فارس و پارس در پهنه ی واژگان و دریای لغات ایجاد شده است دایره ای بسیار وسیع و گسترده از کلمات گوناگون می باشد که در ابعاد کاربردی مختلف با مفهوم نیرو و انرژی و توانمندی در حال استفاده در مکالمات زبان فارسی امروزی و دیگر زبان ها می باشد. در واقع اگر با دقت بیشتری در مبحث زبان شناسی به کلمات و واژگان و آواهای این واژگان در همه ی زبان ها دقت کنیم متوجه خواهیم شد که زبان فارسی ریشه ی تمام زبان های مکالمات جوامع امروزی می باشد.

گلغر. [ گ ُغ َ ] ( اِ ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز به شانه برآرند و از آن شال بافند. آن موی را کرک و کلک و تبت و تبد، نیز گویند
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پشمپشمپشمپشم
در جواب به کسانی که فقط خودش رو گول می زنند و حرف های بدون سند و مدرک می زدند با این حرف خودتان خار و بی ارزش می کنید بس کنید هر کسی به من و خانواده من توهین حرمزاده بی ناموس بی رگ و ریشه سیم کش و جاکش و خودش و جد آبادش هست اگر توهین کند
...
[مشاهده متن کامل]

درجواب شما ها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پشمپشمپشمپشم
اگر پشم عربی نیست چرا دهها نوع آن عربی است؟
این زبان پهلوی در کدام متن و کتاب اثر کدام شخصیت فهلوی گو وجود داشته که این کلمات اخذ بشن !؟
صُهابی ؛ پشم که سپیدی آنرا سرخی آمیخته باشد. ( منتهی الارب ) . هفو؛ برباد پریدن پشم و مانند آن. هرمول ؛ پاره پر و پشم باقیمانده. صهایح ؛ پشم که سخت سپید نباشد. تذریة؛ ماندن پاره ای از پشم بر گوسپند جهت نشان. ذئبان ؛ باقی مو و باقی پشم بر گردن و لب شتر. صوفه ؛ پشم گوسپند. صائف ، اصوف ، صوفانی ؛ بسیارپشم. جَحَشَة؛ پشمی که بر دست پیچیده ریسند. مِرعِزّ؛ مویهای ریزه بن پشم گوسپند. صوف مُقَلفِع؛ پشم چرکین. مِرق ؛ پشم بوی بد گرفته. قُص و قَصَص ؛ پشم بریده گوسفند. جِزّه ؛ پشم بریده و برهم پیچیده. الباد؛ پشم برآوردن و آماده فربهی شدن شتران. اِملاس ؛ پشم ریختن گوسپند. انسال ؛ فروآوردن پشم و فکندن آنرا. تنفیش ؛ واخیدن پنبه و پشم و موی. منح ؛پشم و شیر و بچه ناقه خاص کردن جهة کسی. لُبْدَة؛ پشم و صوف درهم شده و برهم چفسیده. لِبُدَة؛ پشم که در یکدیگر درآمده و برهم چفسیده باشد. مُوَارَة؛ پشم که وقت زدن بیفتد. کِفل ؛ پشم که سپس ریختن پشم برآید. جزجزة؛ پاره ای از پشم و گوی رنگین از پشم که بر هودج آویزند. جِزیزة؛ پاره ای از پشم. لِبْد؛ هر پشم و موی نشسته برچفسیده. لَبَد، طَثرَة؛ پشم گوسپند. طَرّ؛ پشم نو برآمده. عُثکولة؛ پشم و جز آن که جهت زینت به هودج و مانند آن آویزند و از باد بجنبد. قِشبِر؛بدترین پشم. قَرثَعَه ، قَرثَع؛ پشم ریز ستور. هدلَقة؛ پشم زیر زنخ شتر. عَبعَبَة؛ پشم گوسفند سرخ رنگ. عطم ؛ پشم رنگین زده. عفریة و عفری ؛ پشم پیشانی ستور. عنکث ؛ پشم انبوه برهم نشسته. عقیق ؛ پشم شتربچه
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. فرهنگ عمید
پشم
پسم
واژه پسم از ریشه هندو اروپائی پگ - pek یا چیدن پشم یا موی گوسفند و هندو ایرانی پکشم pacshma که در اوستا پشمن pashman ودر سانسکریت پکشمن pcshman است. البته از ریشه - peku در قرن ۱۵ اروپا برگرفته شده پکونیاری pecuniary بعنوان پول و ثروت که خود برگرفته از واژه پول در لاتین بوده و از همین واژه پکو در انگلیسی flock یا گله گاو نیز استفاده میشده چون در قدیم ثروث و پول در داشتن حشم و تعداد گاو و کوسفند بوده و چون در انگلیسی قدیم واژه - peku به فیوه feoh تبدیل گشته واژه انگلیسی فی fee یا اجرت نیز در این تبدیل و تحول بوجود آمده. البته علت شیمیای خراب شدن و خوردن پشم یا بید خوردگی وجود دو عنصر گوگرد در پشم که با دو باند بیک یکر متصل اند، بید ماده ای خارج میسازد که این باند شیمیائی را از هم میگسلد و رشته یا موی پسم از هم جدا میشود، بواسطه همین عنصر گوگرد است که سوزاندن پشم بوی کوگرد میدهد.
...
[مشاهده متن کامل]

خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم ( سعدی )

پَشَم نام طایفه ای اصیل از ایل بزرگ حسنوند
ایل بزرگ حسنوند بزرگترین ایل لکستان ایران
به ترکی میشود "یون"
پشم در لغت به معنی موی کوتاه است
اما اگه در شکل جمع ظاهر شود و فرم مالکیت بگیرد به صورت پشمام خانده میشود و نشانه تعجب است
در گفتار لری :
پَشم = موی و کرک گوسفند
پِشُم یا پَشُم = وَرَم، باد، آماس، برآمدگی بدن در اثر کوفتگی
پشُمنیده ( لری ) یا پشُمیده = باد کرده، ورم کرده
شاید این دو واژه از یک ریشه باشند چون پَشم هم حالتی باد کرده و پُف کرده است.
پشم: با همین ریخت ، در پهلوی بکار برده می شده اند .
( ( پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 254. )

در پشم خویش خسبیدن: زندگی آزاد و مستقل داشتن.
گرچه در پشم خویشتن خسبند
همه در پنبه زار من خسبند
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۱.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)