پشتیبانی کردن


    further
    enlist
    espouse
    stick
    stay
    support
    underpin
    underpinning

مترادف ها

countenance (فعل)
تشویق کردن، پشتیبانی کردن

support (فعل)
طرفداری کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، تحمل کردن، متحمل شدن، تایید کردن، متکفل بودن

backup (فعل)
پشتیبانی کردن

aid (فعل)
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن

champion (فعل)
پشتیبانی کردن، دفاع کردن از

prop (فعل)
پشتیبانی کردن، نگه داشتن، حائل کردن یا شدن

rally (فعل)
گرد امدن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، سرو صورت تازه گرفتن

second (فعل)
پشتیبانی کردن، تایید کردن، دوم شدن، درجه دوم بودن

پیشنهاد کاربران

تاها
پشتی کردن. [ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پشتیبانی کردن. یاری کردن. مدد کردن. مظاهرت. حمایت. معاضدت. امداد :
اگر پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکر
چه باید یاری مردم کرایاور بود دولت.
قطران.
دگر ره دایه گفت ای سرو سیمین
...
[مشاهده متن کامل]

نه فرزند من است آزاده رامین
که من فرزند را پشتی نمایم
بدان کز بند مهرش برگشایم
اگر وی را کند دادار پشتی
نبیند زآسمان هرگز درشتی.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) .
یارش از کشتی بدرآمد تا پشتی کند همچنان درشتی دید. ( گلستان ) . دردجة؛ باهم یکی شدن و پشتی کردن دو کس در دوستی. ( منتهی الارب ) .
- پشتی کردن از کسی یا پشتی کسی را کردن ؛ از او حمایت کردن.

تعصب کردن. [ ت َ ع َص ْ ص ُ ک َدَ ] ( مص مرکب ) جانب داری کردن. طرفداری شدید کردن. حمایت بدون چون و چرا کردن. عصبیت کردن :
گفت ای مردک خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه ٔ او چنین تعصب می کنی. ( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 147 ) . رجوع به تعصب شود.

بپرس