پشت

/poSt/

    back
    backside
    hind
    rear
    reverse
    back part
    [cloth.] wrong side
    flesh (side)
    [fig.]support
    continuation
    generation
    behind
    at the behind of

فارسی به انگلیسی

پشت اسب
horseback

پشت بند
brace, fishplate, mounting, gusset, prop, round, rung, buttress, chaser, fastening, clamp, fish - plate, [fig. infml.]continuation, sequel, retaining wall, strut, supplement, support, supporter, truss, underlay, underpinning

پشت بند زدن
underpin

پشت بند زدن به
brace

پشت بند زدن به دیوار
buttress

پشت بند شمشیری
flying buttress

پشت بند معلق
flying buttress

پشت بنددار کردن
shore

پشت به باد
leeward, lee

پشت به جلو
backward

پشت به رو
reverse

پشت پسله
boondocks

پشت حصیری کردن صندلی
cane

پشت درد
backache

پشت دری
blind, drape

پشت دری کرکره ای
venetian blind

پشت دوزی شده
bound

پشت ران و کپل
ham

پشت رو کردنی
reversible

پشت سر
behind, in the absence of

مترادف ها

rear (اسم)
پشت، عقب، دنبال

support (اسم)
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری

continuation (اسم)
پشت، تعقیب، مابعد، پشت بند، ادامه، تمدید

sequel (اسم)
پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه

backbone (اسم)
پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت

backside (اسم)
پشت، کفل، عقب هر چیزی

reverse (اسم)
پشت، بدبختی، شکست

dorsum (اسم)
پشت، ظهر

back part (اسم)
پشت

generation (اسم)
پشت، زایش، قبیله، نسل، تولید، تولید نیرو

flesh side (اسم)
پشت

wrong side (اسم)
پشت

back (اسم)
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان

back (صفت)
پشت، عقبی، گذشته، بدهی پس افتاده

abaft (حرف اضافه)
پشت

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پشتپشتپشتپشت
پَشت = معاهده ، قول ، وعده ، پیمان
کمر
پشت در واقع چند کلمه با یک نوشتار
نخست پشت به معنی برجسته بالا بیرون زده ، انباشته مانند پشته خار ، و پشتبام در این واژه پشت به معنای بلندی قسمت بالا و برجسته و بام به معنی نور هست پشت سر برجستگی سر ، برجستگی بیرون زدگی سر . حتی به باسن هم پشت گفته میشه چون بیرون زدگی هست این معنی کاربرد امروزی پشت به معنی پس و عقب رو در اختیار ما گذاشته
...
[مشاهده متن کامل]

اما پشت به معنی اجداد و نیاکان ، در اینجا واژه فش هست به معنی فشاندن و کاشتن کسی که تخم کاشته در اوستا هم این واژه داریمna fash در متن پرسش میشه که در هستی نیای پدری کیست در اینجا حرف ف . به پ تبدیل میشه و باز به گویش پش یا پشت میرسیم دقت بفرمایید از دو ریشه کاملا متفاوت هستن . پس واژه پشت رو با سه معنی و دو ریشه متفاوت داریم

وارو. ( اِ ) مقابل رو. پشت. عکس. ( از یادداشتهای مؤلف ) .
اجداد در زبان ملکی گالی بشکرد
بک
ستایش. چو نعمت اورا دیدی ستایش کن
پشت: در پهلوی به همین شکل بکار برده می شده است.
( ( پدید آید آنگاه، باریک و زرد،
چو پشت ِ کسی کو غم ِعشق خوَرْد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 204 )

Dorsal
پشت به ترکی: دال ، دالی ، کورَک
پشت زاده: فرزند
آن گوهر کان گشاده ی من
پشت من و پشت زاده ی من
( لیلی و مجنون ص ۳۹ )
کول
ورا
عقب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)