گلون ، ( پستان بز و گاو گوسفند و. . )
چشمه شیر. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوی شیر که در بهشت است. نهری از لبن در بهشت :
خداوند جوی و می و انگین
همان چشمه شیر و ماء معین.
فردوسی.
|| کنایه است از برجی از بروج دوازده گانه. کنایه از برج اسد است :
... [مشاهده متن کامل]
چو برزد سر از چشمه شیر شید
جهان گشت چون روی رومی سپید.
فردوسی.
|| کنایه است از پستان معشوق. ( مجموعه مترادفات ص 77 ) . ، چشمه شیر. [ چ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس که در 175 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 77 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ذرت ، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .
ثدی
پستان در اوستایی پَئیتی شتانَه pa�tishtAna و به معنی برآمده از جلو می باشد.
واژه پستان
معادل ابجد 513
تعداد حروف 5
تلفظ pestān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: pistān] ( زیست شناسی )
مختصات ( پِ ) ( اِ. )
آواشناسی pestAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
شیرجامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) پستان زن و دیگر حیوانات. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ) . پستان. ( فرهنگ جهانگیری ) . || آوندی که شیر در آن کنند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) .
پستان
ریشه هندواروپائی پستان، پستانوس pestānos ودر ایران باستان پستاناه pstanah و ریشه هند و ایرانی ان پستاناس pstānas ودر اوستا فشتان feštāna ودر سانسکریت استانا stana در بونان باستان استنیون stenion و در زبان توخاری پاسام pāssām و در زبان سغدی اشتن štenh.
... [مشاهده متن کامل]
در بعضی ربانهای وابسته واژه پشتان و سینه در هم ادغام شده اند در انگلیسی واژه برست breast بجای پستان بکار رفته.
به پستان چنین خشک شد شیر اوی
دگرگونه شد رنگ و آژیر اوی. فردوسی
nature’s founts ( n. ) [literary euph. ]
the female breasts
love apples ( n. ) =1. ( also apples of love ) the female breasts [the rounded shape; the term has survived but became more a euph. than sl. by 20C]
love hillocks ( n. )
the female breasts
headlamps ( n. )
نار باغ سینه . [ رِ غ ِن َ / ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پستان . ( آنندراج ) ( فرهنگ مترادفات ) . کنایه از پستان است :
در نار باغ سینه حلاوت نمانده است
امروز دست ازوست که سیب ذقن گرفت .
صائب ( از آنندراج ) .
( گویش تهرانی ) پستون خربزه = دارای پستان بزرگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)