پس مانده

/pasmAnde/

    scraps
    dross
    remnant
    leftover
    waste
    remainder
    refuse
    leaings
    residue
    residuary

فارسی به انگلیسی

پس مانده خوراک خوک
hogwash

پس مانده زغال سنگ
slack

پس مانده ها
leavings, remains

پس مانده های اشپزخانه
slop

پس مانده های هسته ای
nuclear waste

مترادف ها

residue (اسم)
ته نشین، باقی مانده، پس مانده، زیادتی، فضله، فضولات، پس ماند، قسمت باقی مانده، تفاله مانده

scum (اسم)
کف، تفاله، سفیدی، پس مانده، سرجوش، طبقه وازده اجتماع

refuse (اسم)
ترک، اشغال، انصراف، پس مانده، فضولات، ادم بیکاره

picking (اسم)
دله دزدی، پس مانده، جیب بری

residuum (اسم)
رسوب، تفاله، تفاضل، باقی، باقی مانده، پس مانده

remainder (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین

dreg (اسم)
رسوب، ته نشین، اشغال، درده، پس مانده، خرده ریز

leftover (اسم)
پس مانده، پس مانده غذا، بقایا

leavings (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، ته مانده

excrement (اسم)
نجاست، پس مانده، مدفوع، زوائد، فضله، سگاله، عن

tailing (اسم)
تعقیب، دنباله، تکه، انتها، پس مانده

residual (صفت)
رسوبی، باقی مانده، پس مانده

پیشنهاد کاربران

بپرس