پزشک

/pezeSk/

    doctor
    medico
    physician
    doc
    sawbones
    medic

فارسی به انگلیسی

پزشک بالینی
clinician

پزشک خانه
dispensary

پزشک خانوادگی
family doctor

پزشک خانواده
family doctor

پزشک زنان
gynecologist

پزشک سالخوردگان
geriatrician

پزشک شیاد
quack

پزشک عمومی
general practitioner

پزشک قانونی
coroner, medical examiner

پزشک قلابی
quack

پزشک متخصص الرژی
allergist

پزشک متخصص هوشبری
anesthesiologist

پزشک مقیم
house physician, resident

پزشک کودک
pediatrician

پزشک یار
medical assistant

مترادف ها

doctor (اسم)
دکتر، پزشک، طبیب

medico (اسم)
دکتر، پزشک، طبیب، دانشجوی طب

physician (اسم)
پزشک، طبیب

medic (اسم)
پزشک، طبیب

پیشنهاد کاربران

واژه پزشک در فارسی به صورت بجشک، بچشک، پچشک، بزشک بکار رفته است.
پزشک
پزشک/بیشَ زد/ بیشزگ=بیشه زدا
بیش/بیشه =اندوه/رنج
در پارسی پهلوی پزشک به شیوه بیزِشک بکارگرفته می شد.
پزشک
بجشک
جشک. [ ج َ ش َ ] ( هندی ، اِ ) یک شصتم دقیقه. شصت یک ِ دقیقه. ثانیه. ( تحقیق ماللهند ) .
بجشاک. [ ب ِج َ ] ( اِ ) نعلبند. ( ناظم الاطباء ) . آهنگر. ( آنندراج ) . || غله فروش. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بجشکی کردن. [ ب ِج ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیطره. ( دهار ) . پزشکی کردن.
بیطرة ) بیطرة. [ ب َ / ب ِ طَ رَ ] ( ع مص ) تیمار کردن ستور و میخ زدن به نعل آن : بیطر الدابة فهو بطیر و بیطار و مبیطر. و چه بسا که بَیْطَر هم گویند. ( از اقرب الموارد ) . بیطاری کردن. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) . عمل بیطار. ( از اقرب الموارد ) . بجشکی کردن. ( دهار ) .
جِشَک ، نام خانوادگی یکی ا تیره های طایفه ماسپی ایل کرد است .
واژه ای کردی است .
نام خانوادگی تیره قفروند، از طایفه ماسپی، استان ایلام است.
یا پزشک مرتبط به آز و نیاز است
کسی که آز و درد را دور و پیشته میکند
آزمایش آزمودن آزاد آزردن آز نیاز

سلیم
پزشک: درمانگر، درمان کننده بیماری های آدمی که اگر جانوران را درمان کند درمانگر دام و دد می شود.
واژه پزشک
معادل ابجد 329
تعداد حروف 4
تلفظ pezešk
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bičašk, bazašk] ‹پزشگ، پچشک، بجشک› ( پزشکی )
مختصات ( پِ زِ ) [ په . ] ( ص . اِ. )
آواشناسی pezeSk
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
castor oil artist
دکتر، پرستار
واژه ی اوستایی " بَئِشَه زَه " به معنی آسیب زدا و " بَئِشَه زو " به معنی آسیب زدایی است. واژه ی بئشه زه بعد ها در زبان پارسی میانه به صورت " بَئِشَه زَک " و در زبان پارسی نو به صورت بَجِشک و سپس به صورت پزشک تلفظ شده است
پزشک: این واژه با "ک" نوشته می شود و نه" گ " غالباً آن را به صورت پزشگ می نویسند و غلط است .
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۱.
درود ُ سپاس
پزشک = فیزیشن = فیزیک = نهاد، هستی، خوی، سرشت، طبیعت، زیست بوم؟؟؟
پزشک، کسی که به طبیعت انسان می پردازد.
پِچِشک. رجوع کنید به پچشک
واژه ( پزشک ) یک واژه بسیار کهن که در زبان پهلوی ( پارسی باستان ) به گونه های زیر بکار می رفته است:
دیس نخست:
بَزَشک= bazashk = پزشک
بَزَشکیْه= bazashkih = پزشکی
دیس دوم:
بِشاز=beshaz = طب، پزشکی 2ـ درمان، شفا، مداوا، علاج، معالجه 3ـ درمان بخش، دکتر
...
[مشاهده متن کامل]

بِشازیتَن= beshazitan معالجه ـ درمان ـ مداوا کردن، شفا دادن
بِشازیشنیْه= beshazishnih درمان، شفا، مداوا، علاج، معالجه
بِشازیشنیْه کَرتاریْه= beshazishnih kartarih = پزشکی، طبابت، پرورش گیاهان دارویی
بِشازینیتار= beshazinitar = پزشک، طبیب، شفاگر
بِشازینیتَن= beshazinitan ( = بِشازیتَن )
بِشازینیشیْه= beshazinishnih =درمان، شفا، مداوا
بِشازینیْه= beshazinih = شفا دادن، درمان ـ مداوا کردن
بِشازیویشنیْه= beshazivishnih =تندرستی، سلامتی
بِش بِشازیشنیْه= besh beshazishnih = روانپزشکی، روان درمانی

حکیم، دکتر، طبیب، نبض شناس، نبض گیر

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس