واژه پزشک در فارسی به صورت بجشک، بچشک، پچشک، بزشک بکار رفته است.
پزشک/بیشَ زد/ بیشزگ=بیشه زدا
بیش/بیشه =اندوه/رنج
در پارسی پهلوی پزشک به شیوه بیزِشک بکارگرفته می شد.
پزشک
بجشک
جشک. [ ج َ ش َ ] ( هندی ، اِ ) یک شصتم دقیقه. شصت یک ِ دقیقه. ثانیه. ( تحقیق ماللهند ) .
بجشاک. [ ب ِج َ ] ( اِ ) نعلبند. ( ناظم الاطباء ) . آهنگر. ( آنندراج ) . || غله فروش. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
بجشکی کردن. [ ب ِج ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیطره. ( دهار ) . پزشکی کردن.
بیطرة ) بیطرة. [ ب َ / ب ِ طَ رَ ] ( ع مص ) تیمار کردن ستور و میخ زدن به نعل آن : بیطر الدابة فهو بطیر و بیطار و مبیطر. و چه بسا که بَیْطَر هم گویند. ( از اقرب الموارد ) . بیطاری کردن. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) . عمل بیطار. ( از اقرب الموارد ) . بجشکی کردن. ( دهار ) .
جِشَک ، نام خانوادگی یکی ا تیره های طایفه ماسپی ایل کرد است .
واژه ای کردی است .
نام خانوادگی تیره قفروند، از طایفه ماسپی، استان ایلام است.
یا پزشک مرتبط به آز و نیاز است
کسی که آز و درد را دور و پیشته میکند
آزمایش آزمودن آزاد آزردن آز نیاز
سلیم
پزشک: درمانگر، درمان کننده بیماری های آدمی که اگر جانوران را درمان کند درمانگر دام و دد می شود.
واژه پزشک
معادل ابجد 329
تعداد حروف 4
تلفظ pezešk
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: bičašk, bazašk] ‹پزشگ، پچشک، بجشک› ( پزشکی )
مختصات ( پِ زِ ) [ په . ] ( ص . اِ. )
آواشناسی pezeSk
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ لغت معین
castor oil artist
دکتر، پرستار
واژه ی اوستایی " بَئِشَه زَه " به معنی آسیب زدا و " بَئِشَه زو " به معنی آسیب زدایی است. واژه ی بئشه زه بعد ها در زبان پارسی میانه به صورت " بَئِشَه زَک " و در زبان پارسی نو به صورت بَجِشک و سپس به صورت پزشک تلفظ شده است
پزشک: این واژه با "ک" نوشته می شود و نه" گ " غالباً آن را به صورت پزشگ می نویسند و غلط است .
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۱.
درود ُ سپاس
پزشک = فیزیشن = فیزیک = نهاد، هستی، خوی، سرشت، طبیعت، زیست بوم؟؟؟
پزشک، کسی که به طبیعت انسان می پردازد.
پِچِشک. رجوع کنید به پچشک
واژه ( پزشک ) یک واژه بسیار کهن که در زبان پهلوی ( پارسی باستان ) به گونه های زیر بکار می رفته است:
دیس نخست:
بَزَشک= bazashk = پزشک
بَزَشکیْه= bazashkih = پزشکی
دیس دوم:
بِشاز=beshaz = طب، پزشکی 2ـ درمان، شفا، مداوا، علاج، معالجه 3ـ درمان بخش، دکتر
... [مشاهده متن کامل]
بِشازیتَن= beshazitan معالجه ـ درمان ـ مداوا کردن، شفا دادن
بِشازیشنیْه= beshazishnih درمان، شفا، مداوا، علاج، معالجه
بِشازیشنیْه کَرتاریْه= beshazishnih kartarih = پزشکی، طبابت، پرورش گیاهان دارویی
بِشازینیتار= beshazinitar = پزشک، طبیب، شفاگر
بِشازینیتَن= beshazinitan ( = بِشازیتَن )
بِشازینیشیْه= beshazinishnih =درمان، شفا، مداوا
بِشازینیْه= beshazinih = شفا دادن، درمان ـ مداوا کردن
بِشازیویشنیْه= beshazivishnih =تندرستی، سلامتی
بِش بِشازیشنیْه= besh beshazishnih = روانپزشکی، روان درمانی
حکیم، دکتر، طبیب، نبض شناس، نبض گیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)