پرواز کردن


    fly
    soar
    wing
    levitate
    skip
    to fly
    to take off

فارسی به انگلیسی

پرواز کردن با هواپیمای بی موتور
glide

پرواز کردن زنبوران به صورت گله
swarm

مترادف ها

flight (فعل)
پرواز کردن، پریدن، کوچ کردن

aviate (فعل)
پرواز کردن، هواپیمایی کردن

fly (فعل)
زدن، پرواز کردن، پریدن، افراشتن، پراندن، پرواز دادن، به هوا فرستادن، گریختن از، فرار کردن از، در اهتراز بودن

kite (فعل)
پرواز کردن، سفته بازی کردن

whir (فعل)
پرواز کردن، غژغژ کردن

پیشنهاد کاربران

پرواز گرفتن. [ پ َرْ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) پریدن :
عنان تافت بر کین برآمد ز جای
بدانسان که پرواز گیرد همای.
فردوسی.
پرواز
یعنی پرواز کردن
پرکشیدن
پَر گرفتن
flit
( به آسانی و سرعت ) پرواز کردن، بال زدن
مثلا پروانه

بپرس