پرمایه

/pormAye/

    full-bodied
    sonorous
    thick
    wealthy
    strong (as tea)
    rich
    pithy

فارسی به انگلیسی

پرمایه کردن
thicken

مترادف ها

stiff (صفت)
سفت، شق، پر مایه، چوب شده

wise (صفت)
فکور، معقول، دانا، عاقل، با خرد، پر مایه، عارف، خردمند، فرزانه

replete (صفت)
مشبع، انباشته، لبریز، چاق، پر مایه، کاملا پر

strong (صفت)
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو

considerable (صفت)
مهم، عمده، قابل توجه، شایان، پر مایه

پیشنهاد کاربران

غنی، پرمحتوا، دارای ارزش. یا ب=برای ضمیر شخص باهوش
چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
غلیظ
گرانقدر، ارزشمند، پربها