پرسه زدن


    ambulate
    cruise
    hover
    loiter
    linger
    meander
    wander
    mill
    piddle
    ramble
    range
    roam
    saunter
    straggle
    walk
    to prowl or moon
    to hang round

فارسی به انگلیسی

پرسه زدن با خشم و خشونت
rampage

پرسه زدن بی هدف
rove

پرسه زدن در جستجوی طعمه
prowl

مترادف ها

moon (فعل)
سرگردان بودن، دیوانه کردن، بیهوده وقت گذراندن، پرسه زدن، اواره بودن، ماه زده شدن

ramble (فعل)
کردن، پرسه زدن

prog (فعل)
کاوش کردن، پرسه زدن، با میخ نوک تیز فشار دادن

rove (فعل)
گردش کردن، سرگردان شدن، پرسه زدن، راهزنی دریایی کردن، اواره شدن، ول گردیدن

roam (فعل)
سیر کردن، گشتن، پرسه زدن، گردیدن

loaf (فعل)
ولگردی کردن، پرسه زدن، وقت را بیهوده گذراندن

saunter (فعل)
ولگردی کردن، پرسه زدن

knock about (فعل)
نامرتب زندگی کردن، پرسه زدن

prowl (فعل)
پرسه زدن، در پی شکار گشتن

loiter about (فعل)
پرسه زدن

potter (فعل)
پرسه زدن

پیشنهاد کاربران

ولگردی
تابیدن
پرست زدن . [ پ َ س َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیر دور کردن و رفتار نمودن . ( از مصطلحات به نقل غیاث اللغه ) . یعنی بسیار رفتن و امروز پَرسَه زدن گویند.
prowl
خیابان گز کردن ؛ خیابان اندازه گرفتن . کنایه از بیکار و خیابان گرد بودن است . بیکاره راه رفتن در خیابانها.
گردش بیهوده در کوچه و خیابان
شاید زیبا به نظر نرسد، ولی چقدر زیباست در این بیت :
" دکتر این بار برایم نم باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس"
چرخ خوردن
پلاس بودن
لهجه و گویش تهرانی
جائی پلکیدن
پَرسه زدن : [عامیانه، اصطلاح] همه جا را گشتن، ولگردی کردن.
stroll=roam
پلکیدن
گردش بیهوده اشخاص فارغ از کار
hang around
بدون هدف در پیرامون گشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)