gobbler (اسم)پرخور، بوقلمون نر، لپ لپ خورندهstomachy (صفت)شکم گنده، کله شق، پر خور، بی میلgreedy (صفت)ازمند، حریص، طماع، پولکی، دندان گرد، پر خورvoracious (صفت)حریص، پر خور، خیلی گرسنهcrapulous (صفت)میگسار، ناخوش، پر خورgluttonous (صفت)پر خورpolyphagous (صفت)پر خور، خورنده غذاهای گوناگون، بسیار غذا
فراوان خورش ؛ پرخور. شکم پرست :نباشد فراوان خورش تندرستبزرگ آنکه او تندرستی بجست. فردوسی.بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.شکم تغارفراخ شکم. [ ف َ ش ِ ک َ ] ( ص مرکب ) آن که شکم فراخ دارد، چون : دیگ فراخ شکم و کوزه فراخ شکم. ( یادداشت بخط مؤلف ) . || اَکول. ( مهذب الاسماء ) . پرخور. ( یادداشت بخط مؤلف ) .رسگران خوار. [ گ ِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) مردم خورنده و بسیارخوارو شکم پرست. ( برهان ) . پرخور. سخت پرخور :آن سبک روح همچو روح برفتوین گران خوار همچو ریگ بماند. ( لباب الالباب جزء اول ص 180 ) .اکول . . . . اکال. . . . شکمو. . . . دله. . . . . گامبو. . . . .اکال، اکول، شکمو، بسیارخور، پرخوار، رژد، شکمباره، شکم پرستلت انبانآکولآکالسورچراناکولشکمومشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)+ عکس و لینک