Still water runs deep
اندیشمندان ساکتند وجاهلان پر جدلند.
وراج
فراخ سخن. [ف َ س ُ خ َ ] ( ص مرکب ) پرگوی و بی صرفه گوی. ( آنندراج ) . بسیارگوی. مکثار. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
گرچه برحق بود فراخ سخن
حمل دعویش بر محال کنند. 
سعدی.
فراخ دهن. [ ف َ دَ هََ ] ( ص مرکب ) کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است. ( از آنندراج ) . بسیارگو و بدزبان. ( انجمن آرا ) . اوسق. ( منتهی الارب ) . بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان. ( برهان ) . رجوع به فراخ دهان شود.
church bell ( n. ) 
 ( UK rural ) a talkative woman.
garrulous
ورور جادو
گزافه گو
ابن اقوال. [ اِ ن ُ اَق ْ ] ( ع ص مرکب ) کثیرالکلام.
زیاده گو
mouthy
بگو، پرچانه، حراف، روده دراز، وراج
لفاظ
در منطقه خسروشاه آذربایجان، به آدم پرحرف، " سارساق" " سؤوسَک" ، " اوزگونچی" ، " اَنگی بَی" ، " پینجی بوش " گفته میشود.
زبان دراز
پرحرف = بسیارگو_ حراف _ پر چونه _ وراج_ پرگو
talkative
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)