پرت کردن


    cast
    clap
    hurtle
    pelt
    slap
    throw
    toss
    tumble
    to throw
    to hurl
    to cause to digress

فارسی به انگلیسی

پرت کردن با بی دقتی
sling

پرت کردن با زور و شدت
hurl

پرت کردن با شتاب
sling

پرت کردن با شدت
fling

پرت کردن حواس کسی
baffle

مترادف ها

precipitate (فعل)
تسریع کردن، شتاباندن، پرت کردن، بشدت پرتاپ کردن، به سرعت عمل کردن، سراشیب تند داشتن، ناگهان سقوط کردن

toss (فعل)
انداختن، پرت کردن، بالا انداختن، دستخوش اواج شدن

shy (فعل)
رم کردن، پرت کردن، از جا پریدن

launch (فعل)
شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن

throw (فعل)
انداختن، افکندن، ویران کردن، پرت کردن، پرتاب کردن

fling (فعل)
انداختن، افکندن، بیرون دادن، پراندن، پرت کردن، روانه ساختن

hurl (فعل)
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن

hurtle (فعل)
انداختن، مصادف شدن، خوردن، تصادف کردن، پیچ دادن، پرت کردن

flounce (فعل)
تقلا کردن، پرت کردن، چین دار کردن حاشیه لباس

jaculate (فعل)
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن

پیشنهاد کاربران

افکندن
پرت کردن : [عامیانه، اصطلاح] چیزی را با شدت دور انداختن .
پرت کردن - افکندن - مرابه سمت دیوار پرت کرد یعنی مرا به دیوار معطوف ساخت

بپرس