بندر
کارگاه سنتی پارچه بافی که به سه گونه سنتی آن را من تا کنون مشاهده کرده ام بی سوادی هم نعمت بزرگی است پروردگار آمرزش پذیرد مادر بزرگم را از روستای پسنگر سبزوار بود مانند دیگر بیسوادان زادگاهش پسنگر را هیچگاه
... [مشاهده متن کامل] مثل با سوادان عرب مسلک اصلا فسنقر نگفت پرت را فرت نگفت سپوت را سفوت یا پوت را فود یا فوت نگفت الان مشکوکم نمیدانم پود صحیح است یاپوت بگذریم هر کار گاهی از دوتاپافشاره که ما در دستگاه های ماشینی و جاز موسیقی به آن پدال میگوئیم ولی قشر بیسواد پافشارِ میگوئیم در پارسی ه تنهای آخر یا ه کلاه نداریم که عرب تصغیر و تانث جنسیت میکند بلکه ما با واکه یارهجای کسره پا فشارِ می نویسیم
پِرت به معنای دوریز، ضایعات، پسماند
واژه ی پِرتو متشکل پرت او ( آب ) به معنای ادرار
گویش طالقانی ( قدیمی )
پرتاب یک واژه ی پارسی است. گویا واژه ی پرت نیز کوتاه شده ی پرتاب باشد.
پرت شدن، پرتاب شدن: افکنده شدن، رها شدن، انداخته شدن و. . .
پارسی را پاس بداریم.
پِرت در گویش بهبهانی در استان خوزستان به چَم: مَتَلَک و نیش و کنایه انداختن است.
پرت کلمه ای تورکی است که از پارتلاماق به معنی منفجر شدن و پراکنده شدن گرفته شده و اسم پارتها هم که از اقوام ساکایی جدا شده بودند به همین دلیل پارت گذاشته شده است
در تداول عامه. dork
فرستادن، انداختن، سقوط دادن بیشتر معنی میده. مثلا کلید رو پَرت کن. یعنی کلید رو بفرست یا بنداز
پِرت : [عامیانه، اصطلاح] اسباب خرده و متفرقه ( مانند خرت و پرت ) .
پَرت : [عامیانه، ضرب النمثل ] بی معنی، مزخرف، دور افتاده، خلوت.
اوت
از دست رفتن - هدر رفتن
در زبان لری بختیاری به معنی
پرتاب
Pert
پرُت یا پارُت ( Parrot ) واژه ای انگلیسی است به معنی طوطی.
«به طرف کوههای بی بی شهربانو رفتیم. یک خرگوش حضرت والا شکار فرمودند. [. . . ] بعد اردک زیاد در هوا نمایان شد. من یک تیر در هوا انداختم نخورد. کبوتر هم زیاد بود. پرت زیادی هم بود. [. . . ] چای صرف شد. نماز را به جا آوردیم . آقای عماد السلطنه یک پرت زدند. محمد میرزا هم یک پرت زد».
... [مشاهده متن کامل]
قهرمان میرزا عین السلطنه: روزنامه خاطرات عین السلطنه ( جلد اول ) ، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار ، انتشارات اساطیر 1374 ، ص 148
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)