پراکندن


    to scatter
    disperse
    to broadcast
    bestrew
    blaze
    diffuse
    dispel
    dissipate
    irradiate
    issue
    to disperse

فارسی به انگلیسی

پراکندن اطلاعات و شایعه
broadcast

پراکندن با فشار باد
winnow

پراکندن بر روی چیزی
apply

پراکندن به طور ضخیم
slather

پراکندن تبلیغات
sow

پراکندن تنفر
sow

پراکندن شایعات
bandy

پراکندن شایعه
noise

پراکندن شهرت
emblazon

پراکندن عقاید
propagate

پراکندن گزارش
noise

پراکندن میان چند چیز
intersperse

مترادف ها

transmit (فعل)
انتقال دادن، رساندن، پراکندن، فرا فرستادن، فرستادن، مخابره کردن، سرایت کردن

broadcast (فعل)
منتشر کردن، رساندن، پخش کردن، پراکندن، اشاعه دادن

پیشنهاد کاربران

بسط
اشاعه
strew sth round
از هم برگرفتن ؛ پراکنده کردن. مقابل گرد کردن :
به سیم و زر نکونامی بدست آر
منه بر هم که برگیرندش از هم.
کندن=تُهی کردن
آکندن=پُر کردن ( آ = نفی سازِ کارواژه است که از پیشوندهای کهن می باشد ) .
پَرآکندن= پخش کردن
ولو/ولاو کردن
پراکندن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پراکندن" می نویسد : ( ( پراکندن در پهلوی در ریخت پراگنتن paragantan بکار می رفته است . ستاگ واژه می باید کن kan باشد که در "کندن "دیده می آید. مصدری دیگر ، بر آمده از این ستاک ، " آگندن " است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( پراگنده، در دست هر موبدی؛
ازو بهره ای، نزد هر بخردی ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 213 )

برابر با "پراگندن" بمعنی پخش کردن می باشد.

بپرس