پر

/par/

    big
    chockablock
    clove
    flush
    fat
    feather
    ful _
    full
    heavy
    high
    plume
    plump
    pregnant
    ptero-
    replete

فارسی به انگلیسی

پر احساس
emotional, sentimental

پر احساس بودن
effusiveness

پر احساسات
emotional, passionate, impassioned, intense, romantic, vehement

پر احساسات افراطی
hokey, mawkishly

پر احساسی
soulfulness

پر ادا و اطوار
prissy, farcical, mincing

پر ادویه
poignant, pungent, pungently, spicy, gingery, hot, peppery

پر ادویه بودن
spiciness

پر اذین
decorative, lush, luxuriant

پر از نی
reedy

پر از وراجی
prosy

پر استعداد
gifted

پر استقامت
patient

پر اشتها
omnivorous

پر اشتیاق
enthusiastic, fervent, fervid, passionate, rhapsodic, wild, zestful, snappy

پر اشک
weeping, weepy

پر اشک و اه
mawkish

پر افاده
tumid, high-hat, snooty, stuck-up, bumptious, chesty, hoity-toity, supercilious

پر افتخار
glorious, golden, laureate, proud, honourable, honorable

پر انرژی
alive, energetic, sinewy, spirited

مترادف ها

cilium (اسم)
پر، مژه، تاژک، مویچه

feather (اسم)
پر، پروبال

plume (اسم)
پر، تل

fin (اسم)
پر، دست، بال، باله، پره ماهی، بال ماهی، پرک، پره طیاره

top-full (صفت)
پر، لبریز، مالامال

populous (صفت)
پر، بی شمار، زیاد، پرجمعیت، کثیرالجمعیت

full (صفت)
مطلق، کامل، انباشته، بالغ، تمام، مفصل، پر، لبریز، رسیده، سیر، مملو، اکنده

rounded (صفت)
تمام، تمام شده، پر، مستدیر، گرد شده، بصورت عدد صحیح، شفاف شده

ample (صفت)
وسیع، فراوان، مفصل، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها

loaded (صفت)
پر، مست، مملو، بار شده، پربار، دارای پول زیاد، پولدار

laden (صفت)
پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده

fraught (صفت)
پر، دارا، مملو، بار شده

rife (صفت)
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو

flown (صفت)
پر، لبریز، لبالب

پیشنهاد کاربران

منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
پر
واژه پر
معادل ابجد 202
تعداد حروف 2
تلفظ por
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: pur]
مختصات ( پَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی par
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
واژه پر از فارسی میانه ( /⁠purr⁠/ ) ، از زبان پیش ایرانی * اوستایی قدیم وهمزاد اوستایی 𐬞𐬀𐬭𐬆𐬥𐬀 "پر" ) ، سانسکریت पर्ण ( parṇ�، "پر" ) ،
منبع . فرهنگ واژه اوستایی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

پیشوندِ " پَرَ/پرا" ( اوستایی ) و پیشوندِ " پَر /پَهر" ( پارسیِ میانه ) :
پیشوندِ " پَرَ " در زبانِ اوستایی به چمِ " دور:weg، به کنار:zur seite ، پیش:fort " بوده است. کریستین بارتولومه در زیرِ ریشه یِ اوستاییِ " پَر" و پیشوندِ " پَرَ" واژه یِ " پیش" را چندین بار آورده است. چرا؟
...
[مشاهده متن کامل]

چون خودِ واژه یِ " پیش" برآمده از ریشه یِ اوستاییِ " پَر" است و این ریشه در حالتِ مفعولی - گذشته یِ خود یعنی " پرتَ:pərəta" با دگرگونیِ آواییِ " رت" به " ش"، به ریختِ " پیش" درآمده است. نمونه هایِ دگرگونیِ آواییِ " رت/رد" به " ش" در اوستایی بسیار است و ویژه یِ همین زبان می باشد بمانندِ " اَرتَ ( از ریشه اَر ) /اَشَ، مَرتیَ/مشیَ، خوَرتَ ( از ریشه خوَر ) /خواشَ، مرتَ ( از ریشه مَر ) /مشَ، برتَ ( از ریشه بَر ) /باشَر، کرتَ ( از ریشه کَر ) /کشَ و . . . "؛ پس به همین گونه داریم: پرتَ:pərəta به pəša و سپس به "پیش".
این پیشوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به ریختِ " پَر:par " آمده است. برای نمونه : پَر ریختن، پَر بودن، پَرگودن، پَرهیختن، پَردادن، پَرتاب، پَرت، پَرواز ، پَرگست و. . . "
همچنین "پَر" در واژگانی همچون " پَریدن، پَراندن" به " دور " و در واژگانی همچون " پَر، پَر و بال" به "کنار، بغل" نِشانِش دارد.
ریختِ دیگرِ پیشوندِ " پَر:par" در زبانِ پارسیِ میانه ، " پَهر: pahr" بوده است، دگرگونیِ آوایی " اَر:ar" به " اَهر:ahr" در زبانِ پارسیِ میانه دیده شده است:
نمونه : ریشه یِ " اَر:ar" از زبانِ اوستایی به " اَهر" در پارسی میانه در واژگانی همچون " اَهراکیه:اَهر. آک. یه" و . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد1:
هنگامیکه با "دور شدن/کردن، کنار رفتن/گذاشتن، حذف شدن/کردن، رد و انکار شدن/کردن، ممنوع شدن/کردن" سر و کار داریم، می توانیم از پیشوندِ " پَر" بهره بجوییم.
ما برای آسان سازی در زبانِ پارسی می توانیم عملگرهایِ " دور:weg" و " به کنار : zur seite" را با پیشوندِ " پَر" بیاوریم و عملگرِ " fort" را با پیشوندِ " پیش، فر".
برای نمونه در زبان آلمانی واژه یِ " weg. fallen " به چمِ " حذف شدن" است که برپایه یِ آنچه که گفته شد و همچنین" fallen = افتادن"، می توان کارواژه یِ " پَرافتادن" را به همین معنا از آن بیرون کشید. یا کارواژه یِ " zur seite gehen" در زبانِ آلمانی به چمِ " ( به ) کنار رفتن" است که ما می توانیم کارواژه یِ " پَر رفتن " را نیز بکار ببریم یا واژگانی همچون "beseitigen " به چمِ " کنار گذاشتن" و . . . را می توان به همین گونه با پیشوندِ " پَر" همراه ساخت.
شما خود میتوانید بسته به کارواژه، پیشوند " پَر" را با آن همراه سازید و نوکارواژه یِ خود را بسازید.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته:در زبانِ اوستایی این پیشوند را با پیشوندِ " پئیری: pairy " یکی نپندارید.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 852 از نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

پر
لمالم
"پر "
کنایه از خیلی زیاد
[ضم پ ]
پر full
واژه پر یا انباشته از ریشه هندواروپائی پلهنوس plhnos و هندو ایرانی پرهنس prhans ودر اوستا پرن perena ودر روسی پولنیج jpolny ودر ایتالیائی پینو pieno که در انگلیسی full تبدیل شده.
لازم است در اینجا بواسطه همصدائی پر یا انباشته واژه پر یا بال نیز کنجانده شود
...
[مشاهده متن کامل]

پر - بال
از ریشه هندو اروپائی پرنوم pornom - و هندو ایرانی پارنم parnam ودر اوستا پرنا parna ودر سانسکریت نیز بهمین نام پرنا که در انگلیسی فرن fern میباشد
از آن پری که از او یافتی بکن پرواز
هزارساله ره اندر پرت نباشد دور
بپر چو خسته شود آن پرت سجودی کن
برای حال من خسته جان و دل مهجور
مولانا

کیپ تا کیپ
پر ملات
پُر یعنی ذخیره شده
پَر یعنی پَر پرنده
کتل
زیاد
فراوان
در گفتار لری:
پُر =لبالب، مملو، سر ریز
پِر، پَر ( ( ر ) کوتاه ( در فارسی پَر ) ) = پرش، پریدن، پرواز
پَر ( ( ر ) کشیده ) = پَر و پوشش پرندگان، بَرگ، برگ درختان
پَر هر چیزی= کنار، پهلو، کنار یا دوروبر هر چیزی، مانند برگ درختان و پَر پرندگان که دور آنها را پوشانده
...
[مشاهده متن کامل]

پَری = کناری

پَرْ :
در گویش بختیاری به کوه کنارهٔ روستا پَرْ می گویند و به پشت آن کوه پُشت پَر گفته می شود .
مانند : پَرِ بَتوَنْد و پُشت پَرِ بَتوَنْد
( بَتوَنْد روستایی است در میانهٔ راه شوشتر به مسجدسلیمان )
در گویش بختیاری پِرْ به معنی بار ، دفعه ، مرتبه است
سقرثتوزکصطحشورحشو
لمالم

هو
رمانی از ماتیسن.
پر : به معنی پناه و پشتیبانی
مرا آفریننده ، از فرّ خویش
بپرورد و بنشاند در پَرِّ خویش
دکتر کزازی در مورد واژه ی پر می نویسد : 《 . . . و می تواند بود که در این کاربرد و معنی ریختی از " فر" باشد . 》وی در ادامه می نویسد : 《 نیز اگر واژه را پندارشناسانه بکاویم و بگذاریم ، می توانیم گفت که این کاربرد و معنی در " پر " از رفتار مرغان برآمده است که تخم یا جوجگان خویش را در زیر پر می گیرند و می پرورند. 》
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۰.

full of
لبریز
اصرار در کار. مانند: پِر نبند= اصرار نکن
Per
پَر ( بافشار بر روی ر ) در کردی به چم دور است.
در سانسکریت:pra
در پارسی:فرا
در زبان گیلکی : پدر
مملو
درزبان مازندرانی هم به پدر گفته میشود
پِرْ : در زبان گیلکی به پدر گفته می شود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس