پخش و پلا


    scattering

فارسی به انگلیسی

پخش و پلا شدگی
dissipation

پخش و پلا شدن
disperse, scatter, sprawl, spread, straggle

پخش و پلا کردن
scatter, tumble

پیشنهاد کاربران

وِلو
از هم پاشیدگی
پَخشُ پَلا تویِ ذِهنِ مَنی
diffuse
Cluttered
Scattered
پراکنده
بهم ریختن،
در بعضی جاها معنای بی نظمی را هم می دهد.
مثال:
علی، چرا وسایلت را پرت وپلا کرده ای؟ اینقدر بی نظم نباش.

بپرس