پخش و پلا شدگیdissipationپخش و پلا شدنdisperse, scatter, sprawl, spread, straggleپخش و پلا کردنscatter, tumble
وِلواز هم پاشیدگیپَخشُ پَلا تویِ ذِهنِ مَنیdiffuseCluttered Scatteredپراکندهبهم ریختن، در بعضی جاها معنای بی نظمی را هم می دهد. مثال:علی، چرا وسایلت را پرت وپلا کرده ای؟ اینقدر بی نظم نباش.+ عکس و لینک