پخته

/poxte/

    cooked
    baked
    ripe
    mellow
    experienced
    done
    rounded
    sophisticated
    metalled (as a road)

فارسی به انگلیسی

پخته روی کباب پز
grilled

پخته شدن
cook

پخته شده در دیزی
en casserole

پخته شده در دیگ
potted

پخته شده در شکر
candied

پخته شده در شیره
candied

پخته شده در قوطی
potted

پخته کردن
sophisticate, to settle (once and for all)

مترادف ها

ripe (صفت)
بالغ، پخته، رسیده، پر اب، جا افتاده، چیدنی

baked (صفت)
پخته

پیشنهاد کاربران

گرگ کهن . [ گ ُ گ ِ ک ُ هََ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آزموده کار. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 9 ) .
پخته پنبه است و در ورارودان و هرات و بلخ و کابل پنبه را تا کنون پخته گویند وان بسیار زبانزد است ان گویه ای خراسانی و سغدی است و پخته همسنگ پنبه بفتح اول و کسره سوم است
بدان مکیب بدوزد که دل نهی همه عمر
زهی بریشم و پخته زهی دو دست قبا.
مولوی
پخته با فتح اول پنبه باشد به بغت خراسانیان در افغانستان و تاجیکستان نیز هم اکنون گفته میشود
بدان مکیب بدوزد که دل نهی همه عمر
زهی بریشم و پخته زهی دو دست قبا
مولوی
پَخْته : گوسفند سه چهار ساله ، گوسفند پرواری
راح گلگون چو گل شکر خنده
پَخته ای گُشته در آتش زنده
معنی بیت : شراب گلگون چون گل در میان مجلس شکر خنده داشت ، گوسفندی کشته شده و آتشی زنده گردیده بود ( آتش روشن کرده گوسفند را کباب می کردند. )
...
[مشاهده متن کامل]

( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 496 )

مترادف پخته = برشته، بریان، تفداده، پزیدن
cook به معنی اشپز است یا پخته شدن

بپرس