پاییدن


    to watch
    have
    one's eyes of
    await
    beware
    eye
    mind
    police
    proctor
    protect
    see
    spy
    surveillance
    tend
    watchdog
    to fix ones eyes on

فارسی به انگلیسی

پاییدن از دور
stalk

مترادف ها

eye (فعل)
پاییدن، دیدن، نگاه کردن

look (فعل)
وانمود کردن، پاییدن، دیدن، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن

watch (فعل)
پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن، مراقبت کردن، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن

guard (فعل)
پاییدن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتن

be constant (فعل)
پاییدن

be firm (فعل)
پاییدن

be fixed (فعل)
پاییدن

be permanent (فعل)
پاییدن

stag (فعل)
کوتاه کردن، پاییدن، جاسوسی کردن

پیشنهاد کاربران

درنگ کردن
پائیدن
از ریشه هندواروپائی پا - pā یا پائیدن و خوراک در فارسی باستان پا pā و پاوان pāvan که در واژه خشتر پاوان khashtra - pavān یا نگهبان کشور و ساتراب نیز معنی میدهد. در اوستا پائیتی pāiti و پا pā نیز ازهمین بنیاد است
...
[مشاهده متن کامل]

و پیتو pitu یا غذادادن است و در سانسکریت پاتی pati و pā و پراکارا procara یا چراگاه است و در انگلیسی پاسچر pasture یا چراگاه و پنتری pantry یا جائی که غذا و نان نگهاری میشود. روی هم رفته باسداری از منابع غذائی و چراکاه ها از اصول مهم گشورداری بوده است.

نشنیدی میگن :
بِپا نیفتی یا هر چیز دیگه ای . . . . . . . . . . . . . نکته مهم ( همون بِپا هست )
خب این مصدر همینه دیگه .

Look on
در گویش یزدی هادِر بودن است.

بپرس