پاییدن


    to watch
    have
    one's eyes of
    await
    beware
    eye
    mind
    police
    proctor
    protect
    see
    spy
    surveillance
    tend
    watchdog
    to fix ones eyes on

فارسی به انگلیسی

پاییدن از دور
stalk

مترادف ها

eye (فعل)
پاییدن، دیدن، نگاه کردن

look (فعل)
وانمود کردن، پاییدن، دیدن، نگاه کردن، نگریستن، چشم را بکار بردن، بنظر امدن، مراقب بودن

watch (فعل)
پاییدن، پاسداری کردن، مواظب بودن، مراقبت کردن، بر کسی نظارت کردن، نگهبانی دادن، نگهبان بودن

guard (فعل)
پاییدن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتن

be constant (فعل)
پاییدن

be firm (فعل)
پاییدن

be fixed (فعل)
پاییدن

be permanent (فعل)
پاییدن

stag (فعل)
کوتاه کردن، پاییدن، جاسوسی کردن

پیشنهاد کاربران

اطلاعاتی درباره ی همبستگی فعل 'پاییدن' با فعل 'پَتاییدن' در پارسی میانه:
در پارسی میانه فعل پَتاییدن/پَتودن بمعنای 'دوام اوردن، بازماندن، برجا ماندن، پایدار بودن' بکار می رفته. شایان گفتن است که ما اکنون همه ی معانی این فعل را از انِ فعل 'پاییدن' می دانیم. به عبارتی دیگر، فعل 'پاییدن' همه ی معانی فعل 'پتاییدن' را دربرگرفت و ان را به دسته فراموشی سپرد. اگر ژرف بنگرید درمی یابید که 'پَتاییدن' همانندی دیسه ای با 'پاییدن' دارد، و همین همانندی باعث شد که یکی از انها معانی دیگری را فراگیرد
...
[مشاهده متن کامل]

. همانگونه که یاد کردم، فعل پاییدن در پارسی میانه معنای 'دوام اوردن، بازماندن، و پایدار بودن' نمی داده، بلکه بمعنای 'دفاع کردن، محافظت کردن، ملاحظه کردن، و صبر کردن و ایستادن' بکار می رفته؛ اما از ان رو که این فعل همه ی معانی فعل پَتاییدن را دربرگرفه ما امروزه ان را هم بمعنای 'دوام اوردن، پایدار بودن، بازماندن' و هم بمعنای 'دفاع کردن، محافظت کردن، ملاحظه کردن، و صبر کردن و ایستادن' بکار می بریم
. بنده این را یک درهم امیختگی به شمار می اورم زیرا که از ریزه کاری زبان پارسی می کاهد و دو دسته ی معانی جداگانه را به هم می پیوندد و به یک فعل می سپارد. شوربختانه این پدیده در فرگشت پارسی میانه به پارسی نو چندین بار رخ داده است. برای نمونه در پارسی میانه فعل پَزامیدن بمعنای رسیده شدن و پخته شدن بکار می رفته، ولی بسبب شباهت ان با بن کنونی پختن، یعنی پَز، ما امروزه از فعل پخته شدن برای رساندن همان معنی بهره برداری می کنیم. به گمان من، بهتر است ما فعل پَتاییدن را احیا کنیم و انرا بمعنای 'دوام اوردن، بازماندن، برجا ماندن، پایدار بودن' بکار ببریم.
منبع : A Concise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie

درنگ کردن
پائیدن
از ریشه هندواروپائی پا - pā یا پائیدن و خوراک در فارسی باستان پا pā و پاوان pāvan که در واژه خشتر پاوان khashtra - pavān یا نگهبان کشور و ساتراب نیز معنی میدهد. در اوستا پائیتی pāiti و پا pā نیز ازهمین بنیاد است
...
[مشاهده متن کامل]

و پیتو pitu یا غذادادن است و در سانسکریت پاتی pati و pā و پراکارا procara یا چراگاه است و در انگلیسی پاسچر pasture یا چراگاه و پنتری pantry یا جائی که غذا و نان نگهاری میشود. روی هم رفته باسداری از منابع غذائی و چراکاه ها از اصول مهم گشورداری بوده است.

نشنیدی میگن :
بِپا نیفتی یا هر چیز دیگه ای . . . . . . . . . . . . . نکته مهم ( همون بِپا هست )
خب این مصدر همینه دیگه .

Look on
در گویش یزدی هادِر بودن است.