پایه

/pAye/

    foot
    leg
    pillar
    pile
    stand
    rest
    bracket
    pedestal
    foundation
    basis
    stock
    grade
    base
    bedding
    column
    cornerstone
    degree
    gradation
    ground
    groundwork
    position
    rank
    rock
    stalk
    stanchion
    standard
    stature
    status
    support
    trestle
    upright
    piller
    drill- stock
    [fig.] foundation
    grounding
    scale
    pedicel
    plane

فارسی به انگلیسی

پایه استدلال
foundation

پایه استدلال قرار دادن
premise

پایه اندیشه
tenet

پایه ای
basal, basic, fundamental, rudimentary

پایه بلند
consequence, having tall supports

پایه بلند انتن
mast

پایه بودن
underlie

پایه پل
pier, truss

پایه جام شراب
stem

پایه جناحی
abutment

پایه دادن
promote, upgrade

پایه دار
mounted, legged, provided, graded

پایه دفتر نت
music stand

پایه دندان
root

پایه دوکی
spindle

پایه ریزی کردن
base

پایه زبان)
root

پایه ستون
pedestal

پایه طلا
gold standard

پایه عمودی
upright

مترادف ها

base (اسم)
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

stock (اسم)
ذخیره، سهم، مایه، نیا، پایه، کنده، تخته، تنه، قنداق تفنگ، سرمایه، موجودی، یدکی، سهمیه، در انبار، قنداق، موجودی کالا، مواشی، پیوندگیر، ته ساقه، دسته ریشه

measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

leg (اسم)
پا، قسمت، پایه، بخش، ساق پا، ساق، مرحله، پاچه، ران

ground (اسم)
پا، سبب، زمین، خاک، میدان، زمینه، پایه، اساس، مستمسک، ملاک، کف دریا

pile (اسم)
توده، مقدار زیاد، پایه، ستون، کومه، کپه، کرک، پارچه خز نما، ستون لنگرگاه، ستون پل، پرز قالی و غیره

status (اسم)
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان

prop (اسم)
پشتیبان، تیر، نگهدار، پایه، شمع، تکیه، پشتی صندلی و غیره

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

degree (اسم)
درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل

grade (اسم)
درجه، پایه، طبقه، درجه بندی، سانتیگراد، رتبه، مرحله، نمره، درجه شدت، انحراف از سطح تراز، الگوی لباس، ارزش نسبی سنگ معدنی، درجه مواد معدنی

basis (اسم)
ماخذ، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، بنیان، مستمسک

stalk (اسم)
میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره

root (اسم)
ریشه، اصل، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، عنصر، بن، بنیان، فرزند، اصول، سر چشمه، بنه

stage (اسم)
صحنه، پایه، طبقه، مرحله، پله، اشکوب، وهله، صحنه نمایش، پردهگاه

mount (اسم)
ترفیع، صعود، کوه، تپه، پایه، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

stratum (اسم)
چینه، پایه، طبقه، قشر، رتبه، لایه، طبقه نسج سلولی

buttress (اسم)
پشتیبان، حائل، پایه، شمع پشتیبان دیوار

stanchion (اسم)
تیر، نگهدار، حائل، پایه، شمع، سایبان یا چادر جلو مغازه

foundation (اسم)
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسه خیریه

bedrock (اسم)
پایه، اساس

radix (اسم)
پایه، مبنا، منشاء، بیخ، سرچشمه اولیه، منبع اصلی

fulcrum (اسم)
پایه، شاهین ترازو، اهرم، نقطه اتکاء

headstock (اسم)
پایه، یاتاقان، بستر

outrigger (اسم)
پایه، بست، پاروگیر، تیر دگل قایق، دم طیاره

cantilever (اسم)
پایه، سگدست

sill (اسم)
پایه، سده، سیل، آستان در، تیر پایه، آستان، طوفان یا گرداب شدید، گسله بستری

column (اسم)
پایه، عمود، ستون، رکن

pillar (اسم)
میله، پایه، عمود، ستون، رکن، دیرک، جرز، ارکان، ستون بتون ارمه

phase (اسم)
وضع، منظر، صورت، پایه، مرحله، لحاظ، فاز، وجهه، دوره تحول و تغییر، اهله قمر

footpath (اسم)
پایه، پیاده رو

fundament (اسم)
پایه، اساس، بنیاد، ته، پی

groundsel (اسم)
پایه، اساس، شیخ الربیع

groundwork (اسم)
زمینه، پایه، اساس

mounting (اسم)
اسباب، ارایش، پایه

pediment (اسم)
پایه، سنگ فرش، ارایش سنتوری

principium (اسم)
اصل، پایه، اصل عمده و اساسی، اس اساس

thallus (اسم)
پایه، بدنه گیاه

پیشنهاد کاربران

" نگرِ فرزانگانِ پایه ای هستی ":نظر فلاسفهء اصالت وجود.
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پایهپایهپایهپایه
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
پایهپایهپایهپایه
پایه وپیرو .
برگ وبار .
ریشه وشاخه .
برگ و بار.
تنه و سایه.
این واژه از بن واژه "پاییدن" به چم "مراقبت کردن، نگه داشتن، مواظبت کردن" می آید.
به بن کنونی این واژه یا همان "پا"، پسوند "ه" را می افزاییم و یک "ی" هم برای آسانی گویش گذاشته می شود تا بشود "پایه"
...
[مشاهده متن کامل]

این پسوند "ه"، در اینجا، همانند پسوند "ه" در "رنده" است. "رنده" از "رندیدن" می آید و در اینجا، با افزودن "ه" به بن کنونی "رندیدن"، واژه ای می سازیم که کننده و انجام دهنده "رندیدن" است.
پس در اینجا هم همین را داریم. پایه برابر چیزی است که "پاییدن" یا همان "مواظبت کردن، مراقب بودن، نگه داشتن" را انجام می دهد.
پس پایه برابر "مراقب، مواظب، نگهبان" می باشد.
بدرود!

آس
واژه پایه
معادل ابجد 18
تعداد حروف 4
تلفظ pāye
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: pādak]
مختصات ( یک پایه یا دو پایه )
آواشناسی pAye
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
این واژه از بُن فارسیست
واژه ی پا در پارسی پهلوی《پای》و《پاد》نامیده میشد. که به معنی ( نگهدارنده ی تن ) است.
واژه ی پا در پارسی پهلوی 《پای》یا《پاد》نامیده میشد، که از ریشه ی 《پاس》و《 پاییدن》است.
همچنین واژه ی 《پِی》 که در زبان پارسی امروز به معنی ( پایه و بنیاد ) است، در پارسی پهلوی《پَی》گفته میشد که ریخت دیگری از واژه ی "پای"است. واژه از پارسی به دیگر زبان های جهان نیز راه یافته:
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی:p�y, p�d
پشتو:pase
هندی:pair
یونانی:p�di
لاتین:pes
ایتالیایی:epied
فرانسوی:pied, patte
اسپانیایی:pata
آلمانی:fub
انگلیسی:foot
روسی:fut
ارمنی:fut
خود واژه ی بُن《پن》به معنی نگهدارنده و ریشه ، فارسی بودن پا را اثبات می کند
واژه 《پا》با بسیاری در پارسی و انگلیسی هم خانواده است. ، مانند:👇
پیاده
پدر
پادو
پایه
پایین
پایان
پایدار
پایتخت
پاییز و. . . . . .
Paw=پای جانوران
Pawn=پیاده
Pedal=جاپا
Pass=باپا زدن
چون استفاده ی پایه در ترکی زیاد است، مجبورن با مکتب پانترک بزور به اسم ترکی بزنند.
پا به ترکی=قچ
ران به ترکی=بود
کف پا=اَیاخ
همانطور که دیدید اصلا شباهتی با پای فارسی ندارند.
نمی دانم چجوری ایاق را پاتاق میکنند. هیچ کتیبه یا واژه ی باستانی از ترکی وجود ندارد ، که ما سخنان انان را بتوانیم تایید کنیم. زبان ترکی از زمان اتاترک اصلاح شده و گرنه خود عثمانی ها هم از زبان پارسی در دربارشان استفاده می کردند.
خود واژه ی پاچه هم از پای فارسی به ترکی رفته. 《پا چه ( کوچک ) =پای کوچک》
باتماق ( فرو رفتن ) همانطور که میبینید هیچ ربطی ( نه ازنظر ظاهر و نه معنی ) به پا ندارد.
واژه ی باجا یا باجاق هم به معنی سوراخ است. واینان از ترکی نداستن مردم دارند سو استفاده می کنند.
《ایاخ بصورت پاتاخ کاملا جعلیست》
زبان ترکی زبان ۸۰۰ساله و ترکیبی از چینی ، سغدی ( یکی از زبان های ایرانی ) ، یونانی، پارسی، عربی، کوردی، مغولی است. و شکل باستانی ندارد.

ریشه ی واژه ی #بات #پا #پایه ✅
#بخش_2_4_1: �ه� اول کلمات خلجی از دوران ترکی مادر به طور سیستماتیک باقی مانده و قبلا هم �پ� بوده است.
به کمک این قاعده نشان خواهیم داد که:
ayak ( T�rk�e ) = foot ( İngilizce )
...
[مشاهده متن کامل]

در نگاه اول دو کلمه هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند.
کلمۀ "ayak" ترکی:
padak ( Ana Altay Dili ) > hadak ( Hala��a, Ana T�rk�e ) > adak ( Eski T�rk�e / G�kt�rk�e ) > ayak ( T�rk�e )
کلمۀ "foot" انگلیسی:
patak ( Nostratik ) > padak > pad > ped ( Hint - Avrupa ) > fot ( Germen Ana Dili ) > fot ( Saksonca ) > foot ( İng. )
در دیگر زبان های هند و اروپایی:
pous ( Yunanca ) , pes ( Latince ) , pat ( Sanskrit�e ) , pad ( Avesta Dili ) , Fu� ( Almanca ) , padas ( Litvanya Dili )
همه از patak /padak می آیند.
@khalajstan
همانطور که میبینید واژه ی آیاق شکل سابق آن پاتاق بوده و از بن باتماق به معنی فرو رفتن است همراه با پسوند اق
باتاق : وسیله ی فرو رونده ( به زمین ) ♦️
واژه ی پا در فارسی بن ترکی هم دارد و مختص زبان های به اصطلاح هند و اروپایی نیست همچنین فرم #پاچه هم ترکیست و حتی واژه ی #پایه هم ترکی است. ❇️
در تفسیر دوم واژه ی پا در فارسی را از باجاق ترکی به معنی ران میدانند و آیاق را از بن دیگر آتماق ارائه میدهند.

کلاس یا موافق بودن
پایه: در پهلوی پایگ pāyag بوده است.
( ( که نام بزرگی که آورد پیش
کرا بود از آن برتران پایه بیش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 231. )

ستون، اساس، رکن، اس، بنیان، بن، پی، ته، شالوده، قاعده، اصل، ریشه، مبنا، پا، پایین، دامن، دامنه، زیر، ساق، ساقه، پایگاه، جایگاه، درجه، مقام، منصب، اشل، رتبه، رتبه اداری، اندازه، حد، مقیاس، میزان، کلاس، کنه، ماخذ قایمه، محور
جمله پایه:
در هر جمله مرکب، یعنی جمله ای که بیش از یک فعل دارد، یک جمله ساده هست که غرض اصلی گوینده را بیان می کند. این جمله را جمله پایه می نامند.
جمله یا جمله های دیگری که برای تکمیل معنای جمله پایه به آن افزوده شده است جمله پیرو نامیده می شود. جمله پیرو معمولاً با یک حرف ربط به جمله پایه می پیوندد. مثلاً در عبارت 'پارسایی را دیدم که زخم پلنگ داشت' ( سعدی ) 'پارسایی را دیدم' جمله پایه است و 'زخم پلنگ داشت' که با حرف 'که' به آن پیوسته است جمله پیرو به شمار می آید.
...
[مشاهده متن کامل]


پایه یعنی شبیه به پا
رکن
اس
مبنا
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) -
اهلش، آماده، حاضر، پاکار، همراه
منصب، پایگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)