پایمال کردن


    overrun
    stamp
    trample
    to trample upon
    to violate
    to disregard

مترادف ها

overwhelm (فعل)
دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن

suppress (فعل)
موقوف کردن، خواباندن، فرو نشاندن، توقیف کردن، مانع شدن، منکوب کردن، پایمال کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر

override (فعل)
لغو کردن، باطل کردن، پایمال کردن، باطل ساختن، سواره گذشتن از، برتری جستن بر، برتر یا مهمتر بودن

inculcate (فعل)
فهماندن، فرو کردن، پایمال کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن

devastate (فعل)
خراب کردن، ویران کردن، تاراج کردن، پایمال کردن

trample (فعل)
پایمال کردن، فشار دادن

پیشنهاد کاربران

پایمال کردن یعنی نادیده گرفتن به عنوان مثال حق کسی را پایمال کردن یعنی حق کسی را نادیده گرفتن ، حق کسی را خوردن و ضایع کردن
زیر پا له کردن، از بین بردن