پایمال

/pAymAl/

    downtrodden
    trampled [upon.]
    [fig.] disregraded

فارسی به انگلیسی

پایمال کردن
overrun, stamp, trample, to trample upon, to violate, to disregard

پیشنهاد کاربران

پایمال شدن یعنی نادیده گرفته شدن
به عنوان مثال حق کسی را پایمال کردن یعنی حق کسی را نادیده گرفتن ، حق کسی را خوردن و ضایع کردن
پایمال لگد مال
پایمالیدن چیزی.
دستمال. مشت مال. آستمال. خشتمال. شیرمال. آمال. خایمال. پایمال ( په مال. حیف کردن. هدر دادن چیزی ) . لگدمال. . . . دستمال ( دست مال ) دست از دستک ( حمایت ) دسته. دستان ( مثلا رستم دستان ) تورکی است. مال
...
[مشاهده متن کامل]
( گاو. و آقامالی ( چیزی که مال آقاست. و مالش و مالیدن ) کلماتی که آخرشان مال دارنند. تورکی اند. ( معنی دستمال بصورت غلط مصطلح در فارسی استفاده می شود )

تضییع
حق کسی را خوردن