پای بند

/pAyband/

    faithful
    observant
    fetters
    hindrance
    bound
    encumbered
    particular
    abiding
    bound
    dependent
    respecter
    under

فارسی به انگلیسی

پای بند افراطی قانون
legalist

پای بند تشریفات
ceremonious

پیشنهاد کاربران

مقید
متعهد
قائل
پایبند:مقید. کسی که خود را موظف به انجام کارش می داند
مقید
گرفتار، وابسته
معتقد ، راضی ، وفادار
یعنی پایدار یا همیشگی
استوار ، وفا دار
به طور مثال :
پایبند ( ) نام نبود
در پرانتز معنی کلمه پایبند باید بیاید که معنی و مفهوم جمله تغییر نکن
پای بند : پای بند چیزی یا حرفی بودن که از قول دادن می آید
***
مثال : توی باید پای بند حرفی که زدی باشی!!
پایداری ، عهده دار بودن، متعهد بودن، لازم دانستن
عهده دار باشیم .
لازم بدانیم
پا برجا. ایستادگی بر عهد خود
همدم
وفادار
ایستادگی
بی پایان
دلباخته
متعهد بودن
پای بند برچیزی هستیم و آن را ول نمیکنیم
معتقد
وابستهگی٫ وابسته
استوار - ایستادگی
همیشگی , بی پایان

وفادار بودن
ایستادگی کردن
متهد بودن

وفاداری ، پایداری ، ایستادگی بر عهد و پیمانی
پابرجا، ایستادگی
پابرجا ، ایستادگی، ماندگار
دلباخته

ایستادن
ایستادگی
تقید
متکی ماندن روی چیزی
ماندن بر چیزی
متعهد
وفادار
مسئولیت_
یک دست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس