wash (فعل)
پاک کردن، شستشو دادن، شستن، غسل ارتماسی دادن
wipe (فعل)
از میان بردن، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، بوسیله مالش پاک کردن
abrade (فعل)
برانگیختن، پاک کردن، تحریک کردن، ساییدن، خراشیدن زدودن، حک کردن
erase (فعل)
پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردن
clean (فعل)
پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، درست کردن، زدودن، منزه کردن، تنظیف کردن
purify (فعل)
پاک کردن، تصفیه کردن، پالودن، خالص کردن، پالایش کردن
cleanse (فعل)
پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، تطهیر کردن
rub (فعل)
پاک کردن، ساییدن، مالیدن، ساییده شدن، اصطکاک پیدا کردن
scrape (فعل)
پاک کردن، زدودن، تراشیدن، خراشیدن، پنجول زدن، ستردن، خاراندن، خراشاندن، خست کردن، با ناخن و جنگال خراشیدن
absolve (فعل)
پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن
absterge (فعل)
پاک کردن، تمیز کردن، شستشو دادن
purge (فعل)
پاک کردن، تصفیه کردن، تبرئه کردن، خالی کردن، زدودن، تطهیر کردن، تهی کردن، پاکسازی کردن، تنقیه کردن
assoil (فعل)
پاک کردن، بخشیدن، تبرئه کردن، روسفید کردن، ازاد کردن، مغفرت کردن، مرخص کردن، حل کردن، رفع کردن، تقاص پس دادن
obliterate (فعل)
پاک کردن، سربه سر کردن، محو کردن، زدودن، ستردن، معدوم کردن، ناپدید ساختن
expiate (فعل)
پاک کردن، کفاره دادن، جبران کردن
mop (فعل)
پاک کردن، با چوب گردگیری پاک کردن
furbish (فعل)
پاک کردن، پرداخت کردن، جلا دادن، تجدید کردن، صورت تازه دادن به، تجدید نظر کردن در
lustrate (فعل)
پاک کردن، تطهیر کردن
deterge (فعل)
پاک کردن، زدودن، شستن
efface (فعل)
پاک کردن، محو کردن، زدودن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن
sublimate (فعل)
پاک کردن، تصفیه کردن، بالا بردن، متعال کردن، تصعید کردن، متصاعد کردن
willow (فعل)
پاک کردن
winnow (فعل)
پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، بادافشان کردن
wipe up (فعل)
پاک کردن