پاشیدن


    to sprinkle
    to scatter
    to diffuse
    disperse
    dissipate
    dust
    splash
    spurt
    squirt
    strew
    [infml.] to scatter

فارسی به انگلیسی

پاشیدن ابگونه
dash, slop, spatter

پاشیدن ارد پاشیدن شکر
dredge

پاشیدن به هر سو
diffuse

پاشیدن تند
shower

پاشیدن شکر روی شیرینی
frost

پاشیدن گل
spatter

پاشیدن میان چند چیز
intersperse

مترادف ها

infuse (فعل)
برانگیختن، پاشیدن، ریختن، دم کردن، القاء کردن

pour (فعل)
پاشیدن، ریختن، افشاندن، جاری شدن، روان ساختن، باریدن

spatter (فعل)
الودن، پاشیدن، ترشح کردن

besprinkle (فعل)
پاشیدن، ریختن، افشاندن

spray (فعل)
زدن، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن

sprinkle (فعل)
پاشیدن، ترشح کردن، گلنم زدن، اب پاشی کردن

sparge (فعل)
پاشیدن، پخش کردن، گل مالی کردن

bestrew (فعل)
پوشاندن، پاشیدن، ریختن، افشاندن

strew (فعل)
پاشیدن، ریختن، پخش کردن

spurt (فعل)
پاشیدن، جهش کردن

dust (فعل)
پاشیدن، ریختن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از

inseminate (فعل)
پاشیدن، افشاندن، کاشتن، ابستن کردن، تلقیح کردن، باردار کردن

perfuse (فعل)
پاشیدن، تزریق کردن، جاری ساختن

پیشنهاد کاربران

پاچیدن
پاش دادن
Sprinkle
هم در مورد آب ، هم چیزهای دیگه استفاده میشه
پاشیدن در لری میشود:تیچنه ticane و در اوستا تچین tacin یعنی ریختن و روان شدن .

بپرس