پاشنه

/pASne/

    heel
    trigger
    [ship.] stern
    pivot

فارسی به انگلیسی

پاشنه بلند
high-heeled

پاشنه پا
heel

پاشنه جوراب
heel

پاشنه دار کردن
pivot

پاشنه دست
heel

پاشنه را ور کشیدن
to take to ones heels

پاشنه ساییده
down at heel, [fig.] roguishly

پاشنه مال کردن
heel

پاشنه مقیاس
scale

پاشنه کش
shoehorn, shoe - horn

پاشنه کش به کار بردن
shoehorn

پاشنه کفش
heel

مترادف ها

stern (اسم)
عقب کشتی، پاشنه، کشتیدم

pivot (اسم)
محور، میله، محور چرخ، لولا، مدار، نقطه اتکاء، پاشنه، عضو موثر، محور اصلی کار

heel (اسم)
عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف

talon (اسم)
پنجه، چنگال، ناخن، پاشنه، پاشنه پا

trigger (اسم)
گیره، قلاب، پاشنه، ماشه، ماشه اسلحه، سنگ زیر چرخ، چرخ نگهدار

heelpiece (اسم)
پاشنه، پاشنه پوش

پیشنهاد کاربران

یکی از دست نخورده ترین واژگان ایرانی در گذر از هزاره هاست.
اوستایی:pashna
سانسکریت: parshni
کردی: پاژنه
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

پاشنهپاشنهپاشنهپاشنه
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
پاشنهپاشنهپاشنهپاشنهپاشنه
پاشنه/[ نَ / نِ ] ( ا ) جز موخر پای آدمی، پَل، بَل، عقب، پاشنا، بَسل
مانند:
بزد پاشنه سنگ انداخت دور
زواره بر او آفرین کرد و سور
فردوسی
عظم عقب، عقب کفش، قسمتی از بن در که بر زمین یا به گوشه زیرین چارچوب فرو رود و در بر آن گردد. و درتفنگ، ماشه.
...
[مشاهده متن کامل]

پاشنا. ( ا ) پاشنه، عقب
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
انتشارات دانشگاه تهران
پاشنه سر: عقب سر.
مانند: خاموش و درون آشفته، نادعلی زیر شب سیاه، پشت به ستون کهنه ی گچی داده و پاشنه ی سر بر خشتی خوابانده بود.
کلیدر
محمود دولت آبادی

پاشنه ( heel ) [ اصطلاح کفاشی]: در پشت کفش قرار دارد و قسمتی از زیره هستند که از پشت کفش نسبت به جلو آن بیرون آمده است. پاشنه ها در ارتفاعات مختلف وجود دارند و معمولاً نسبت به شکل شان یا شخصی که آنها را
...
[مشاهده متن کامل]
مد می کنند، نام می گیرند. آنها معمولاً از مواد و متریال مختلف مانند: چوب، چوب پنبه، مواد مصنوعی و چرم پشته ساخته می شوند.

پاشنه:شنه درتلفظ برخی از طوایف شمال ایران به معنای خانه بوده مثلا :به گل خانه گلشن می گفتند پس پاشنه یا پای شنه در اصطلاح جایگاهی می باشد که پای آدمی درآن خانه کرده یا قرارگرفته است و کلمه باسن فرانسوی نیز تحریف پای شن می باشد