پاسداری کردن بر طبق دستور اخلاق و یا تعهد شخصی . . .
پاسداشت. ( مصدر مرکب مرخم، اسم مصدری بر پایۀ مصدر «پاس داشتن» ) : عمل پاس داشتن، پاس داری. مقایسه شود با «بازداشت» ( مصدر مرکب مرخم، اسم مصدری بر پایۀ مصدر «بازداشتن» ) . پاس داشتن. ( مصدر ) الف. پاسبانی کردن. نگهبانی و نگاهبانی کردن. حراست. حفظ. پاییدن. نگاه داشتن. محافظت کردن: حَومَل، نام زنی که . . . ماده سگ شب پاس او داشتی . . . ( منتهی الارب ) : ... [مشاهده متن کامل]
به یزدان بنالید کای کردگار بدینکار این بنده را پاس دار. ( فردوسی ) جهانرا ازو بود دل پرهراس همیداشتندی شب و روز پاس. ( فردوسی ) گر آید درفش منوچهر شاه سوی دژ فرستد همی با سپاه شما پاس دارید و نیرو کنید مگر کآن سپاه ورا بشکنید. ( فردوسی ) ای که برمال پاسبان داری بر سر گور تو که دارد پاس. ( عنصری ) ب. احتیاط کردن. تجسس، جست و جو و تفتیش کردن: ز تاج ملک زاده ای در مناخ شبی لعلی افتاد در سنگلاخ پدر گفتش اندر شب تیره رنگ چه دانی که گوهر کدامست و سنگ همه سنگها پاس دار ای پسر که لعل از میانش نباشد بدر. ( سعدی ) خود را پاس داشتن: احتراس. تحرّس. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «پاس» )