پاسخ دادن پرسش ها در مصاحبه مطبوعاتیfieldپاسخ دادن زیرکانه و بدون معطلی با خشمretortپاسخ دادن زیرکانه و بدون معطلی با طعنهretort
answer (فعل)از عهده برامدن، دفاع کردن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدنreply (فعل)پاسخ دادنrespond (فعل)پاسخ دادن، عهده دار شدن، واکنش نشان دادن
اجابتتوضیح پاسخ دادنپاسخ ساختن ؛ پاسخ گفتن. جواب دادن :همه مهتران سر برافراختندهمه پاسخ پادشا ساختند. فردوسی.جواب راندن ؛ جواب دادن. پاسخ گفتن :هرچه یارب ندای حق راندملاتخف حق جواب من رانده ست. خاقانی.پس گفتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) جواب گفتن . پاسخ دادن ، خاصه دشنام را: دشنامهای او را پس گفتن .پیمودن جواب ؛ پاسخ دادن :بر سخن لب گشوده خاموشیبر سوءالش جواب پیمایم. ظهوری.+ عکس و لینک