اگر پاس ریشه فارسی داشته باشه و معنی رد کردن هم بده کلمه پست هم ازون میاد پس یک کلمه فارسی محسوب میشه بنابراین نیازی به ساختن کلمه جدیدی مثل فرست یا فرسته نمیباشد.
در لری پارس سگ را پاس می گویند .
شاید پارس فارسی پرسه زدن باشد.
پاس هم نگهبانی است.
یا پاس پایهء پارس باشد زیرا استادان ادب پارسی لری را مادر فارسی انگاشته اند.
به نظرم پاس در این دو بیت فردوسی ( نخست آفرینش خرد را شناس؛ نگهبان جان است و آن سه پاس /سه پاس تو چشم است و گوش و زبان؛ کزاین سه رسد نیک و بد بی گمان )
به معنی پاسداشتن و نگهداری و مراقبت هست
یعنی چشم و گوش زبان را از بد دیدن، بد شنودن و بد گفتن حفظ کنیم و نگهبان این سه ، از گزند شر و بدی ها باشیم
... [مشاهده متن کامل] پاس در زبان مازندرانی به چوب ستبر گفته می شود. چوب بلند درون استوانه توخالی برساخته از تنه درخت را تلم پاس و چوب کوتاه کاشته شده کنار دانه و تخم گیاه را در کشتزار ، تیم پاس می گفتند و در جمله " ته ره پاس زمبه" گوینده، شنونده را به تجاوز ی دردناک با چوبی نوک تیز تهدید می کند
پاس ( نگهبانی، پاسداری )
ریشه هندو اروپائی پاس س پک - spek و در فارسی باستان پسا pasā و در اوستا سپسیتی spasyeiti و در سانسکریت سپاساتی spasati و در یونانی سکوپین skipein و در لاتین سپسر specere یا نگاه کردن ودر ارمنی اسکپ eskop و برگشت های انگلیسی scopr، gyroscope، respect، horoscope.
... [مشاهده متن کامل]
دلیر و خردمند و هشیار باش
بپاس اندرون سخت بیدار باش - فردوسی
ریشه اصلی واژه پاس از واژه تاس هست
تاس :ظرف آب حمام
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود.
... [مشاهده متن کامل]
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.
پاس در زبان هندواروپایی انگلیسی هم استفاده میشود
مانند: ورزش فوتبال که به انتقال توپ پاس میگویند که یک واژه پارسی و آریایی است و معنی آن هم همان معنی ایرانی آن هست یعنی انتقال یا انتقال نوبت به شخص یا کس دیگر
در دانشگاه هم وقتی درسی را قبول میشوند میگویند پاس کردم به همین معنی است.
پاس به مانای نوبت می باشد و در گذشته اگر کسی کاری برای کسی انجام میداد بجهت جبران انرا پاس می داشت یعنی به نوبت خودش می سپرد و واژه سپاس یا زپاس در واقع به مانای ( آنچه که از گذشته برا من انجام داده ای و در پاس خودم انرا جبرا میکنم ) بوده پس سپاسیدن واژه تازه ای از این مدل رفتاری شده و بن واژه آن همان پاس یا نوبت می باشد
... [مشاهده متن کامل]
پاس دادن = واگذاری نوبت = pass to
پاسدار = نگهدارنده نوبت = کسی که چیزی را از کسی دارد ( مدیون )
پاسبخش = بخش کننده نوبت ( اقسیم کننده نوبت کاری )
برخی از وایه های ساخته شده با واژ سین که به سر واژه ها افزوده شده است
سگالیدن = زگالیدن = از گال = از درون یا حفره یا چاله = عمیق و شگرف مد نظر است
احترام
پاس به تورکی زنگ
پاسلانماک زنگ زدن
قدردانی/نگهبانی /قسمتی از یک شبانه روز
لایک یادتون نره
پاس ، نگهبانی ( Watch ) [اصطلاح دریانوردی]:هر 24ساعت در کشتی معمولاٌ به 6 پاس 4 ساعته تقسیم میگردد . 04 - 00 ، 08 - 04 ، 12 - 08 ، 16 - 12 ، 20 - 16 و 24 - 20
واگذاری ( پاس دادن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)