پاس

/pAs/

    watch
    division guard
    pass
    observance
    passing
    requital
    space
    time

فارسی به انگلیسی

پاس دهنده
passer

پاس کردن
pass

مترادف ها

escort (اسم)
مشایعت، همراه، ملتزمین، اسکورت، بدرقه، پاس

watch (اسم)
مراقبت، ساعت، پاس، پاسداری، کشیک، دیدبان، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

پیشنهاد کاربران

پاس در زبان مازندرانی به چوب ستبر گفته می شود. چوب بلند درون استوانه توخالی برساخته از تنه درخت را تلم پاس و چوب کوتاه کاشته شده کنار دانه و تخم گیاه را در کشتزار ، تیم پاس می گفتند و در جمله " ته ره پاس زمبه" گوینده، شنونده را به تجاوز ی دردناک با چوبی نوک تیز تهدید می کند
پاس ( نگهبانی، پاسداری )
ریشه هندو اروپائی پاس س پک - spek و در فارسی باستان پسا pasā و در اوستا سپسیتی spasyeiti و در سانسکریت سپاساتی spasati و در یونانی سکوپین skipein و در لاتین سپسر specere یا نگاه کردن ودر ارمنی اسکپ eskop و برگشت های انگلیسی scopr، gyroscope، respect، horoscope.
...
[مشاهده متن کامل]

دلیر و خردمند و هشیار باش
بپاس اندرون سخت بیدار باش - فردوسی

ریشه اصلی واژه پاس از واژه تاس هست
تاس :ظرف آب حمام
تاس/طاس: این واژه فارسی است و طبعاً املای آن بایستی تاس باشد. اما در متون قدیم غالباً به صورت معرب آن طاس آمده است. البته هر دو صورت صحیح است ولی امروزه بهتر است که به صورت تاس نوشته شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۹۸.

پاس در زبان هندواروپایی انگلیسی هم استفاده میشود
مانند: ورزش فوتبال که به انتقال توپ پاس میگویند که یک واژه پارسی و آریایی است و معنی آن هم همان معنی ایرانی آن هست یعنی انتقال یا انتقال نوبت به شخص یا کس دیگر
در دانشگاه هم وقتی درسی را قبول میشوند میگویند پاس کردم به همین معنی است.
پاس به مانای نوبت می باشد و در گذشته اگر کسی کاری برای کسی انجام میداد بجهت جبران انرا پاس می داشت یعنی به نوبت خودش می سپرد و واژه سپاس یا زپاس در واقع به مانای ( آنچه که از گذشته برا من انجام داده ای و در پاس خودم انرا جبرا میکنم ) بوده پس سپاسیدن واژه تازه ای از این مدل رفتاری شده و بن واژه آن همان پاس یا نوبت می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

پاس دادن = واگذاری نوبت = pass to
پاسدار = نگهدارنده نوبت = کسی که چیزی را از کسی دارد ( مدیون )
پاسبخش = بخش کننده نوبت ( اقسیم کننده نوبت کاری )
برخی از وایه های ساخته شده با واژ سین که به سر واژه ها افزوده شده است
سگالیدن = زگالیدن = از گال = از درون یا حفره یا چاله = عمیق و شگرف مد نظر است

احترام
پاس به تورکی زنگ
پاسلانماک زنگ زدن
قدردانی/نگهبانی /قسمتی از یک شبانه روز
لایک یادتون نره
پاس ، نگهبانی ( Watch ) [اصطلاح دریانوردی]:هر 24ساعت در کشتی معمولاٌ به 6 پاس 4 ساعته تقسیم میگردد . 04 - 00 ، 08 - 04 ، 12 - 08 ، 16 - 12 ، 20 - 16 و 24 - 20
واگذاری ( پاس دادن )

بپرس