ولی

/vali/

    but
    however
    only
    yet
    guardian
    tutor
    maste
    warden
    saint
    except
    friend
    master

فارسی به انگلیسی

ولی الله
title of the prohphet's son in law, masculine proper name, god's friend, title of the prophets son - in - law, [o.s.] gods friend

ولی النعم
benefactor

ولی باز
still

ولی عهدی
succession to the throne, state or rank of a crown prince

ولی نعمت
benefactor

مترادف ها

yet (حرف ربط)
ولی

though (حرف ربط)
اگر چه، گرچه، ولی، ولو، هر چند با اینکه

but (حرف ربط)
اما، ولی، لیکن، مگر

پیشنهاد کاربران

اما
واژه "لیکن" در عربی برگرفته است از واژه ای در پارسی است، این واژه "لیکن" در پارسی شده است "ولیکن" و سپس شده است "ولیک" و در پایان "ولی" ای که امروزه به نادرستی ریشه آن را "ولیکن" عربی میخوانند.
نیاز است که به دو چیز نِگاه کنیم:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - واژه نامه دهخدا زیر همین واژه "ولی" ریشه آن را "بیک" پارسی خوانده است.
2 - در انگلیسی واژه "but" کوتاه شده "be out" است که "out" در انگلیسی برابر "بی" در پارسی است.
"بیک" همین "بی" است که ریخت دیگر آن در گذشته بوده است.
با این دو چیز، واژه "وبی" به جای "ولی" ساخته می شود که هم جور با واژه نامه دهخدا است و هم در انگلیسی هم چنین چیزی بکار برده شده است.
پس دوستان، به جای "وَلی" بگوییم "وَبی" یا اگر هم همین "ولی" را میگوییم، نگوییم که این واژه از "لیکن" عربی می آید، که از "بی" در پارسی می آید و همریشه است با "but" در انگلیسی.

گویا "وَلی" از "ولیکن" و "لیکن" و "لکن" عربی گرفته شده است و "اما" هم در عربی میباشد، پس بهتر است به دُنبال واژه سازی باشیم.
هم اکنون در پارسی گزاره "که خُب، اگرچه" را داریم که میتوانند جایگزین "ولی، اما" باشند، برای نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

نادرست:من به آنجا رفتم ولی چیزی آنجا نبود.
درست تَر:من به آنجا رفتم که خب چیزی آنجا نبود/من به آنجا رفتم اگرچه چیزی آنجا نبود.
بِدرود!

۱. [وَلی] : واژه ای عربی به چَمِ دوست، نگهبان یا کسی که عهده دار انجام کارهای کس دیگر باشد.
۲. [وَلی] : ولیکن و اما که استثناء را رساند.
۳. [وِلّی] : سرگردان، هرزه، در به در، وِیلان، وِلگرد، بی قید و بند
بزرگواران بجای ولی و اما جایگزین خوبی نداریم اگر میدانید بگید به زبان تزریق کنیم.
ولیّ شخص مؤمن و با تقوایی است که از طریق طاعت خداوند به چنین منزلی نائل شده باشد.
و کرامت امر خالق العاده ایست که خداوند جهت تکریم اولیایش یا نصرت دینش، توسط ولی ظاهر می کند.
بین کرامت و معجزه فرق است. زیرا کرامت برای ولیّ و معجزه برای نبی اتفاق می افتد.
...
[مشاهده متن کامل]

بعد از رحلت حضرت خاتم الانبیاء محمد ( ص ) ، همواره افرادی بوده اند که به دلیل طاعت و عبادت خداوند به این درجه نازل شده اند، که معروف ترین آنها آل پیامبر محمد ( ص ) و دود مان او و سایر اولیای الهی در اعصار مختلف بوده اند.
ولیّ آدم با تقوا و مؤمنی است، بنابراین از کرامت و بزرگواری و قدرت تأثیرگذاری خود هیچگاه در تقلب و سحر و گناه استفاده نمی کند. و این فرق بیت ساحر و ولیّ است و پاسخ به شبهه معتزله که وجود ولیّ را بدلیل تشابه آن با ساحر انکار می کنند.

ولی: واژه ای فارسی و از ولیکن عربی گرفته نشده؛ بلکه اصل آن، وبیک بوده که در گذر زمان، ولیک و سپس ولی شده است. ( دستور تاریخی زبان فارسی دکتر خانلری )
این واژه همتای پارسی برای اما می باشد که عربی است.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی ( سرپرست ) : همتای پارسی این واژه در زبان سغدی این است:
سرژیک saržik ( سغدی: sarcik )

"ولی" مخفف "ولیک" است که خود کوتاه شده ی "ولیکن" است
"اما" هم ریشه عربی دارد
واژه ی مهجور "پَن" معادل فارسی آنهاست
واژه ولی
معادل ابجد 46
تعداد حروف 3
تلفظ vali
نقش دستوری حرف ربط
ترکیب ( حرف ) [مٲخوذ از عربی، مخففِ ولیکن]
مختصات ( وَ ) [ ع . ] ( حر رب . )
آواشناسی vali
الگوی تکیه SW
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
ولی و مولی در زبان عربی به بیش از 20 معنا میادکه معروف ترینش به معنای دوست است که در آیات زیاد از قرآن ـمده است: ما لکم من الله من ولی ولا نصیر . در این آیه به معنای دوست ویار می اید>
فان الله مولاه و جبریل و صالح المومنین: در این آیه هم مولی فقط به معنای دوست میاد ورنه معنای آیا خراب میشه خصوصا اگر به معنای سرپرست بگیری توهین به رسول الله ص می شه
...
[مشاهده متن کامل]

دوست دار
دوست
کارساز
این واژه در قرآن و احادیث بکار رفته ولی مسلمان های عرب زبان منظور از اونو نفهمیدن و دلیلش می تونه این باشه که این واژه عربی نیست ، احتمالن این از فرهنگ های دیگه گرفته شده ، مثلن می تونه همخانواده بالا
...
[مشاهده متن کامل]
و والا باشه ، واژه والی هم با این واژه همخانواده است که این واژه هم می توانه همخانواده واژه ایرانی بالا و والا باشه ، این واژه به معنی دوست نیست .

( حرف ربط ) ولیکن. اما. ( ناظم الاطباء ) :
بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
حافظ
خود غم دندان به که توانم گفتن.
رودکی.
خود از شاه ایران بدی کی سزد؟
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
خود دور بی انصافان بگذشت در این شهر
زیرا بجهان چون شه ما دادگری نیست.
سنائی.
خود بحضورسگی بحر نگردد نجس
خود بوجود خری خلد نیابد وبا.
خاقانی.
خود چه زیانت کند گر بقبول سگی
عمر زیان کرده ای از تو شود محتشم.
خاقانی.
گفتی اگرچه خسته ای غم مخور این سخن سزد
خود بدلم گذر کندغم ببقای چون تویی.
خاقانی.

واژه ولی عربی است. واژه پارسی آن اگر می شود
۱. ادات رفع توهم، اما، لیکن: من افتادم ولی طوریم نشد.
۲. ادات شرط: من می روم ولی تو هم باید بیایی.
۳. استثنا را می رساند: من رفتم ولی تو نیامدی.
سلام. دو معنی دارد : ۱. سرپرست و یاور
۲. استثنا را می رساند
صاحب ولایت . [ ح ِ وِ ی َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) پیر. مرشد. ولی : کسی را که نزدیک ظنت بدوست چه دانی که صاحب ولایت خود اوست . سعدی .
زادآور:ولی
زادآوران:والدین
از نظز شیعیان یعنی سرپرست
از نظر اهل سنت یعنی دوست
در مقابل=اما ، ولیکن
گرچه دیگر جان تهدید و زندان رفتن و محرومیت
از حقوقم را ندارم اما همه اینها در برابر درد گزش وجدان هیچ است. وجدانی که به من میگوید اگر تقدیر نعمت قلم
را به تو ارزانی داشته است در مقابل بار گران از حق نوشتن و دفاع از هموطنانت را هم که عاشقشان هستی بر
دوشت نهاده است
سرپرست، رئیس، جانشین
لیک
لغت نامه دهخدا
لیک . ( از ع ، حرف ربط ) صورتی از لکن عربی است که آن را لیکن ، ولیک و ولی نیز گویند. مخفف لیکن است . لکن . امّا. بیک . ولیکن . پن . صاحب المعجم گوید: �در پارسی قدیم بیک استعمال کرده اند به امالت کسره ٔ باء و اکنون آن لفظ از زبانها افتاده است و مهجورالاستعمال شده و باء را به لام بدل کرده اند و لیک میگویند�. بنابراین ، لیک مخفف لکن عربی نیست و بی شبهه اصل آن بیک فارسی است و به همان معنی :
...
[مشاهده متن کامل]

هر دو یک گوهرند لیک به طبع
این بیفسرد وآن دگر بگداخت .
رودکی .
برگرفته از تارنمای �واژه یاب�

آنگه
بهتره که هم خانواده هم داخل چیزی که منویسید باشه تا کسای بیشتری بتونن استفاده کنن و همینطور توضیحاتتون کامل تر و و جامع تر باشن
سرپرست، قیم، کفیل، وصی، مرشد، دوست، اما، ولیکن، ولیک، کلمه استثنابه معنی مکر، دوستدار، یار، مددکار، نگهبان، یاری دهنده
پیوسته
لغت "ولی" در زبان عربی در موارد متعددی و معانی مختلفی به کار می روداز بنده آزادشده تا داماد یک قبیله و عشیره و یا ضامن و متعهد یا کسی که ضمانت او شده ، و وو همه آنها در معنای پیوستگی مشترکند. پیوستگی، نزدیک ترین معنا برای واژه ولایت است.
...
[مشاهده متن کامل]

تولی: روی کردن به چیزی برای پیوستن
تولی عن . . : روی کردن از چیزی برای گسستن و ناپیوستن

یکی از القاب امام دوم شیعیان
ولی یعنی سرپرست یک قوم بزرگ و گرامی ، ولی یعنی پاک و با ایمان ، و شناخته شده شدن در مردریش سفید خوبی ها و انسانیت
ولی یعنی تمام عطوفت و مهربانی به هم نوعان و وجود معنوی و نیکی در انسانیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس