ول

/vel/

    hanging loose
    detached
    free
    unrestrained
    incoherent
    vole
    derelict
    unbridled
    wild
    [fig.] unrestrained

فارسی به انگلیسی

ول خرجی کردن
misspend, splurge, squander, waste, blow

ول دادن
release

ول شدگی
dereliction

ول شده
abandoned, derelict

ول گشتن
bum, gad, goof, idle, loiter, lounge, putter, ramble, roam, stray, footle, to rove, to go about unemployed

ول گویی
blab

ول گویی کردن
blab

ول کردن
abandon, abandonment, desist, disengage, drop, leave, loose, loosen, relax, relinquish, unclasp, unloose, chuck, ditch, to let go, to drop, to let fall, to abandon, to give up

ول کردن از دست خود
unhand

ول کردن زن و بچه
forsake

ول کردن شغل خود
quit

ول کردن عادت
quit

ول کردن معشوق
forsake

ول کن
ready to leave the matter

ول کن معامله نیست
he is persistent on that matter.

مترادف ها

flagging (صفت)
کاهنده، ضعیف، ول، افتاده

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

baggy (صفت)
شل، قلنبه، باد کرده، ول، کیسهای متورم

lax (صفت)
سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج

irresoluble (صفت)
ول، اب نشدنی، ناگداز، نگشودنی، غیر محلول، تجیزیه ناپذیر، رها نشدنی، ازاد نشدنی

licentious (صفت)
بد اخلاق، ول، هرزه، شهوتران، مبنی بر هرزگی

loppy (صفت)
شل، ول، قطع کننده، لق، شل و آویزان

پیشنهاد کاربران

بهل� یعنی �بِل� در پارسی بوده که فرایند تغییر آن به کلمه �ول� انجام گرفته است .
val/درگویش مازنی = کج - اوریب - مورب - خم شده
در گویش تاتی وِلَ به گل گفته میشود.
ول : رها و آزاد
( ( این هلفدونی به قدری مرطوب بود که همیشه مثل سقف حمام از در و دیوارش آب می چکید. تمام بوی گند چاهک آن تو ول بود. . ) ) ( صادق چوبک ، مسیو الیاس )
پهن و پَلاس
لهجه و گویش تهرانی
وِل.
ول ( Vəl ) :در زبان ترکی دستگاه چوبی که گاو را به آن میبندند و در خرمنگاه با آن گندم را از کاه جدا میکنند
به معنی یار و دلبر هم آمده

بپرس