وقوف

/voquf/

    information
    acquaintance
    expertness

مترادف ها

knowledge (اسم)
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف

liegeman (اسم)
وقوف، رعیت جان نثار، هم بیعت نسبت به تیولدار

پیشنهاد کاربران

وقوف آوردن:ایستادگی کردن ، مجازاً اعتماد کردن
( ( بر مه و خورشید میاور وقوف
مه خور و خورشید شکن چون کسوف ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 381 . )
شناسایی
Concensus
ایستادن ، باز ایستادن

بپرس