وقع

/vaq~/

    dignity
    regard
    esteem
    account
    dignlty

فارسی به انگلیسی

وقع گذاری
heed

وقع گذاشتن به
to heed, to pay attention to

پیشنهاد کاربران

وقع: ( در زبان عربی ) ابر تُنک ؛ طحاف. هِف. ( لغتنامه دهخدا )
[ نِمیدن: نِمستن ] ۱ - توجه کردن. ۲ - وقع شدن. واقع شدن.
[ فروآمدن: فروآمستن ] وقع.
[ رخیدن: رخستن ] رخ گرفتن. رخ دادن. وقع شدن. واقع شدن، صورت گرفتن.
نمنده: فروآمنده: رخنده: ( واقع )
نمیدن: وقع
نمستن: وقوع
رخیدن: وقع
رخستن: وقوع
به نمست پیوست: به وقوع پیوست.
توجه و اعتنا
وَقْعْ
اتفاق افتاد - افتاد

بپرس