stately
وقار
/vaqAr/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
شدت، جدیت، سنگینی، اهمیت، وقار، ثقل، جاذبه زمین، درجه کشش، دشواری وضع
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی
هیبت، وقار، ایین تشریفات، مراسم سنگین
وضع، توازن، ثبات، وقار، نگاهداری، وزنه متحرک
ارامش، بی سر و صدایی، متانت، صفاء، صافی، وقار
وقار، رسمیت
پیشنهاد کاربران
توقیر: از وقار، به معنای سکوت توأم با سنگینی و متانت است. انسانِ با وَقار کسی را گویند که در مجلسی با تمام سنگینی و هیبت می نشیند و ساکت و نظاره گر است؛ در حالی که این سکوت ناشی از ضعف او در کلام نیست
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
بلکه از کثرتِ علم اوست. لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا: تُوَقِّرُوهُ از واژه توقیر است؛ یعنی خدا را در بین مردم به وَقار و سنگینی یاد کند.
هیمنه
وقار. [ وَ ] ( ع مص ) وقارة. آهسته و بردبار گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || به آرام شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) . || ( اِمص ) آهستگی و بردباری. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) . آرامیدگی و آهستگی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
... [مشاهده متن کامل]
بازیگه شمس و قمر و ببر و هزبر است
منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است.
منوچهری.
آن رسول مجتبی وقت نثار
خواستی از ما حضور و صد وقار.
مولوی.
تو را خامشی ای خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش.
سعدی.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار.
سعدی.
|| بزرگواری. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . || حلم و تمکین و گرانباری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || ( ص ) رجل وقار؛ مرد آهسته و بردبار. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
بازیگه شمس و قمر و ببر و هزبر است
منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است.
منوچهری.
آن رسول مجتبی وقت نثار
خواستی از ما حضور و صد وقار.
مولوی.
تو را خامشی ای خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش.
سعدی.
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار.
سعدی.
|| بزرگواری. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . || حلم و تمکین و گرانباری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || ( ص ) رجل وقار؛ مرد آهسته و بردبار. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
اسم قشنگیه مطمئنید اسم پسره فک کنم این اسم دخترونست چون من یه دختر دیدم اسمش وقار بود
وقار = بوچ
رزانت
هون, متانت, بردباری, سنگینی, بزرگواری
وقار: آنچه به منش فرد چهره ای جدی می دهد و باعث می شود دیگران به وی احترام بگذارند و او را برجسته بدانند و از شوخی با او یا دست انداختن وی خودداری کنند. جایگزین پارسی وقار، گارَنگ می باشد که در اوستایی garangh بوده است.
سلیم
وقار: واژه ای اربی ست به معنای زیبا و گرانسنگ، شکیبا و چشم نواز
وقار: واژه ای اربی ست به معنای زیبا و گرانسنگ، شکیبا و چشم نواز
متانت
اجازه همراه با آگاهی از داشتن شرایط پذیرفته شدن کلیه صفات حالت هستند و کلمات از توضیح حالات ناتوان هستند چون حالت شرایط دارد و استفاده از کلمه در جمله تنها کاربرد آن را میرسانه نه نشان بده 😊
متانت .
ماجوج
ابهت، ثبات، رزانت، سکینه، سنگینی، طمانینه، متانت، مکث، مهابت، وقر، هنگ، هیبت، هیمنه
Dignity هم میشود
بیشتر واژه های عربی اضافی اند و نیازی به برابر سازی نداریم ، زبانهای هند و اروپایی کوتاه پسند و چکیده گویند مانند no smoking در انگلیسی ، جای واژه وقار می توان گفت سنگین
فلانی سنگین است
فلانی سبک است
من سنگینی ام را از دست نمیدم
من به سنگینی خودم می مانم
فلانی سنگین است
فلانی سبک است
من سنگینی ام را از دست نمیدم
من به سنگینی خودم می مانم
هون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)