وضع

/vaz~/

    acy _
    age _
    attitude
    configuration
    case
    condition
    enactment
    ence _
    estate
    footing
    frame
    imposition
    ion_
    lie
    mood
    ness _
    or _
    order
    pass
    place
    posture
    setup
    shape
    ship _
    situation
    standing
    status
    thing
    tone
    trim
    ty _
    way
    manner
    disposition
    enactment or passing
    levying
    deduction
    placing
    climate
    score

فارسی به انگلیسی

وضع اجتماعی
condition

وضع از نظر تعمیر و طرز کار
repair

وضع اضطراری
emergency, exigency, force majeure, pinch

وضع اقتصادی
economy

وضع انسان اولیه
nature

وضع بد
plight

وضع بدن
stance

وضع بغرنج
catch-22, double bind

وضع بهتر
inside track

وضع ترحم انگیز
pathos

وضع ثابت
plateau

وضع چشمگیر
limelight

وضع حساس
knife-edge

وضع حمل
childbearing, childbirth, delivery, labor

وضع خرده کشاورزان
peasantry

وضع خوب
kilter

وضع خودمانی
ourselves

وضع خوشایند
niche

وضع خون
emia_

وضع درب و داغون
seediness

مترادف ها

deduction (اسم)
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجه گیری، پی بردن از کل به جزء یا از علت به معلول

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

speed (اسم)
شتاب، سرعت، تندی، وضع، حالت، کامیابی، میزان شتاب، درجه تندی

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

gesture (اسم)
حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست

behavior (اسم)
حرکت، رفتار، وضع، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، مشی

demeanor (اسم)
حرکت، رفتار، وضع، سلوک

situation (اسم)
جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع

status (اسم)
وضع، حالت، موقعیت، پایه، مقام، وضعیت، حال، شان

position (اسم)
وضع، موقعیت، مسند، مقام، وضعیت، مرتبه، مکان، شغل، جایگاه، محل، موضع، نهش

disposition (اسم)
ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب

imposition (اسم)
وضع، تکلیف، تحمیل، مالیات، باج

trim (اسم)
وضع، حالت

stick (اسم)
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار

pose (اسم)
وضع، حالت، قیافه گیری برای عکسبرداری

self (اسم)
وضع، نفس، شخصیت، حالت، جنبه، حال، نفس خود

aspect (اسم)
وضع، سیما، نمود، منظر، صورت

setup (اسم)
وضع، ترتیب، برپایی، مقدمه چینی، برپا کردن، وضع بدن

ordonnance (اسم)
وضع، حکم، سبک معماری، ترتیب، فرمان

bearing (اسم)
رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت

poise (اسم)
وضع، توازن، ثبات، وقار، نگاهداری، وزنه متحرک

station (اسم)
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان

footing (اسم)
وضع، پایه ستون، جای پا

deportment (اسم)
رفتار، وضع، سلوک، اخلاق

lie (اسم)
وضع، دروغ، چگونگی، افتادن، کذب، خلاف

mien (اسم)
وضع، سیما، قیافه

posture (اسم)
وضع، حالت، مزاج، چگونگی، پز، طرز ایستادن یا قرار گرفتن

phase (اسم)
وضع، منظر، صورت، پایه، مرحله، لحاظ، فاز، وجهه، دوره تحول و تغییر، اهله قمر

situs (اسم)
وضع، ناحیه، محل

stance (اسم)
وضع، حالت، طرز ایستادن، ایستایش

پیشنهاد کاربران

وضع=ریخت.
برای نمونه:
این ریخت ورزشمونه
این ریخت زندگیمونه
این ریخت کشوره. . .
هعییی خدا، بدادمون برس.
وَضع: ١. گذاشتن، نهادن ٢. روال، کاروبار، روالِ زندگی، روالِ گذران، روند، فرایند؛ دوره، زمانه؛ شکل؛ توان؛ سروسامان
از عجایب وند wi یا wa در ساختن گذار ، بزار ، وضع
( نوشتن =نبشتن )
وضعوضع
تشریع، مثال: وضع احکام= تشریع احکام
حال و روز. [ ل ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است. وضع زندگی : حال و روزش بد است.
برابر پارسی این واژه عربی این واژه پارسی است نهاد -
واضع= نهاده
وضعَ = نهاد
موضوع= نهاده
وضع= نهاد
آنچه دوستان درباره این واژه گفتند سراسر ژاژ و یاوه است وضع در عربی بچم گذاشتن است و این واژه از بیخ عربی است
تعیین
بنیان گذاری
/vaz'iyyat/
مترادف وضعیت: چگونگی، حالت، کیفیت، موقع، موقعیت
برابر پارسی: چگونگی، جایگاه، چند و چونی، سروسامان، نهش

وضع از این قرار است
وضع : روش ، راه ، شکل ، شیوه
***
مثال : وضع خیلی فرق کرده .
وضع:روش/شیوه
وَضع
انگلیسی ها برای این فهمیده situation را به کا می برند:
situation : sit - uat - ion
sit = نشست ( نِ - شَست )
uat = میان وند هم ریشه با - آد پارسی مانند : سِتاد
ion = پس وند نام ساز که می تواند هم ریشه با : اَن در نشستن باشد. ینی آن ها از واژهء نشستن این فهمیده
...
[مشاهده متن کامل]

( مفهوم ) را پدید آورده اند.
آلمانی ها مانند انگلیسی ها افزون بر وامواژهء لاتینی اسل بالا که از راه زبان فرانسه کهن دریافت کرده اند واژهء Lage را به کار میگیرند . این نامواژه از کارواژهء legen به مینهء گُذاشتن ، قرار دادن می آید ، وختی از کسی از Lage سخن می گوید ، می خاهد بگوید چه گذاشته شده یا قرار داده شده یا قرار گرفته است.
باید پژوهیده شود که اگر وَضع ریشهء پارسی دارد بر پایهء چه جهان بینی و نگرشی این پِیمیده ( فهمیده ) ساخته شده است.
پیشنهاد بر پایه جهان بینی لاتینی از نشستن :
نشستار ، نشستمان ، نشینش ، نشینند
پیشنهاد بر اساک ( اساس ) جهان بینی آلمانی از گُذاشتن
گُذاشتار ، گُذاشتمان ، گُذارش ( که در اسل گُدارش است ) ،
گُذارند

باید اول خوب ریشه یابی شوند همچین واژگانی که پایان آنها واک ( ع ) است، چون بدین شیوه که عربان تازی پایان برخی واژگان پارسی آریایی را ع میگذاشتند، خود یک جور جعل و دزدی است! - مانند شیوع، طلوع و. . . یا وضع
معنی نزدیک راه و روش، شرایط وضعیت
معنی دور: برنهاد، شکل دادنمانند وضع حمل
برابرنهاد واژه <<وضع و="" حالت="">>، واژه <<جاوَر>> می باشد. برگرفته از نسک ترگویه شده << سنجش خرد ناب>> کانت
واژه هایی که به عین پایان می گیرند در بسیاری از جاها ریشه ایرانی دارند و این واژه با واژه هایی در انگلیسی همانند است:
وضع : وض : وز : بز : پز
بنابراین چه بسا که آریایی باشد و از ایرانی ها به عربی رفته باشد ، فراموش نکنیم که ایرانیان در ساخت زبان عربی نقش داشتند
چگونگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس