وصیت کردن


    to command
    to make ones will

مترادف ها

will (فعل)
خواستن، خواستار بودن، میل کردن، وصیت کردن، اراده کردن، فعل کمکی'خواهم'

administer (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

testate (فعل)
شهادت دادن، وصیت کردن

پیشنهاد کاربران

پند دادن
اندرز دادن
Make a will
باید قبل فوت وصیت کنی
You should make a will before your death

ایلا

بپرس