وصی

/vasi/

    executor

مترادف ها

executor (اسم)
وصی، قیم، مامور اجرا

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

پیشنهاد کاربران

وصی کلمه ایست کلیدی در فهم و درک مذهب شیعه.
وصی از یک ملک یک سوم به او میرسد
کسی که به موجب وصیت عهدی ولی بر مورد ثلث یا بر صغیر قرار داده می شود
《 پارسی را پاس بِداریم》
وَصی
شایَد واژه ای پارسی وَ اَرَبیده باشَد:
وَصی : وَص - ای
وَص ~ وَت ، وات ، واک ، واج ، واژ ، واز ، آواز ، گَت ، گُفت
می تَوان به چِهرِ " وَتی یا وَتَنده یا وَتگَر " به کار گِرِفت وَ کارپایه یِ :
...
[مشاهده متن کامل]

وَتیدَن ، وَتاندَن را بَرساخت.
وَتی یا وَتَنده یا وَتگَر کَسی اَست که چیزی را به کَسی می وَتَد ( می گویَد ) .

به کسی گویند که وصیت کننده او را برای اجرای وصیت خود برگزیده باشد.
به معنای جانشین هم هست، مثلاً در تشیع، امام علی وصی پیامبر است .

بپرس