وصال

/vesAl/

    union
    fruition
    patcher
    tinker
    consummation

مترادف ها

tinker (اسم)
وصال، بند زن، وصله کاری

joiner (اسم)
وصال

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر دو واژه عربی مرتبط و ارتباط:
∆ رسش ⟡ رسش میان دو بخش مهم است
∆ رسایی ⟡ رسایی میان دو شعبه برقرار شد
∆ بستار ⟡ بستار میان دو شرکت قطع شد
∆ همکرد ⟡ همکرد دو گروه در پروژه عالی بود.
...
[مشاهده متن کامل]

∆ رسش ( رساندن کشش ) ⟡ رسش پیام تو به من، قلبم را گرم کرد
∆ همرس/همرسی ⟡ همرس بودن در کار گروهی مهم است
∆ رسامان ⟡ رسامان قوی بین شعب برقرار است
∆ رساد ⟡ رساد تجاری با شرکای خارجی داریم
∆ رسایند ⟡ رسایند مؤثر با مشتریان داریم
∆ همکنش ⟡ همکنش بین المللی برقرار شد
∆ پیوست ⟡ این نامه پیوست دارد.
∆ پیوند ⟡ این دو شهر پیوند تاریخی دارند.
∆ رساوش ⟡ رساوش علمی گسترش یافت
∆ همگرد ⟡ همگرد بین المللی داریم
∆ گره ⟡ این دو موضوع گره خورده اند.
∆ همگرایی ⟡ همگرایی نگره ها بایسته است.
∆ پیامرد ⟡ پیامرد میان دو نهاد پایدار ماند
∆ همپی ( هم پیوند ) ⟡ این دو همپی هستند.
∆ همپا ( هم پا ) مخفف “هم پا” ⟡ این دو همپا هستند.
∆ رساگر ⟡ رساگر پیام صلح به جهانیان باشیم.
∆ همرس ⟡ همرس بودن در کار گروهی مهم است
∆ رسانگر ⟡ رسانگر خوبی ها به دیگران باشیم
∆ همرسانی ⟡ همرسانی در کار گروهی عالی بود
∆ وابند ⟡ وابند قوی در گروه فراپرسی داریم.
∆ رایند ( رای پیوند ) ⟡ رایند خوبی بین مردم برقرار شد
∆ همراست ⟡ همراست بودن حرف هامون نشان صداقته
∆ همخوان ⟡ همخوان بودن دیدگاه هامون کار رو راحت کرد
∆ هماوا ( هم آوا ) ⟡ هماوایی بین تیم های پژوهشی شکل گرفت
∆ همایش ⟡ همایش و تعامل خوبی با مخاطبان داشتیم
∆ راسپار ⟡ راسپار مستمر با مشتریان داشته باشید
∆ همبری ⟡ همبری منظم با شرکای تجاری ضروری است
∆ همگفت ⟡ همگفت سازنده با همتاز داشته باشید
∆ همکنش ⟡ همکنش سودبخشی بین هفت یار تیم برقرار است
∆ همتاب ⟡ همتاب مؤثری بین دو گروه پژوهشی هستند
∆ رسانور ⟡ رسانور خوبی در فضای مجازی هستیم
∆ پیوستش ⟡ پیوستش با مشتریان را بهبود دادیم
∆ رساوند ⟡ رساوند مستقیم با مدیران داریم
∆ پیوندار ⟡ پیوندار علمی را تقویت کردیم
∆ همیاب ⟡ همیاب تجاری را تقویت کردیم
∆ رساوری ⟡ رساوری میان دو گروه مهم است
∆ همایند ⟡ همایند خوبی بین دو تیم برقرار است
∆ پیوستمان ⟡ پیوستمان میان دو گروه هم اندیشی پایدار ماند
∆ رسانار ⟡ رسانار میان دو دانشکده نیرومند شد

صف جمعه در جمع نفاق مصفا نمیشود
دل ما به تغابن و طلاق هویدا نمیشود
غم تحریم بـر ملک و قـلم معلوم است
حقـا که معـراج بی وفاق مهیا نمیشود
وصال
وصال به زبان سنگسری
جین جهون دِ بِدی jin jehon de bedy
بِهم برسیین behem beresyin
بِهم نّزدیک بِویین behem nezdic bevyin
دلم تنگه به وصال تو لب خندم
در هجر تو شب و روز در بندم
چون بلبل بر وصال سور گل شوقمندم
...
[مشاهده متن کامل]

چو پروانه به وصال شمع بر یار آرزومندم
در بهار جلوه سوسن سنبل نرگس خرسندم
ز لب شکر فام نغمه بلبل وصال یار پیوندم
کرشمه نگاه یار دل در وصلش شکوهمندی
دل در حسرت وصالش روز و شب دردمندم
پارسی ز لطف کرم محبت یار شرمندم
من در وصلش پریشان و مضطرب درماندم

اتصال ، نزدیکی دو چیز بهم
ددغه نام معنا څه ده
متضاد دیگر آن هجران
وصال دخترانه هم هست
وصال : vesāl وِصال : وصال اسم پسرانه است . وصال ( عربی ) 1 - رسیدن به فرد مطلوب و هم آغوش شدن با او؛ 2 - رسیدن به چیزی و به دست آوردن آن؛ 3 - ( در تصوف ) پیوند با خداوند و رسیدن به مرتبه ی فناء فی الله.
...
[مشاهده متن کامل]
4 - ( اَعلام ) وصال شیرازی: ( = محمّد شفیع ) [1197 - 1262 قمری] شاعر، موسیقیدان و خوشنویس ایرانی، از مردم شیراز، دیوان شعرش چاپ شده است. او بخشی از منظومه ی نیمه تمام شیرین و فرهاد وحشی بافقی را سرود

تک تک این واژه ها در سنسکریت ، اوستایی، پارسی پهلوی و باستان و دیگر زبان های ایرانی آریایی باید ریشه یابی شوند، شاید ارب ریشه ی فرزی از وصال که همان وصل است را گرفته و از آن اتصال و متصل را جعل کرده باشد.
در پارسی " رسش " از بن رسیدن .
همرسش = بهم رسیدن