وسیله

/vasile/

    appliance
    applicator
    gadget
    implement
    instrument
    instrumentality
    intermediary
    lever
    means
    ment _
    organ
    tackle
    tool
    ure _
    door
    road
    hickey

فارسی به انگلیسی

وسیله اتصال
attachment, hitch

وسیله اتصال چند چیز
bridge

وسیله اتصال دو چیز
bridge

وسیله اختفا
cover

وسیله ارتباط
communication

وسیله استراق سمع تلفنی
wiretap

وسیله اسکی
ski

وسیله اطفاء شهوت
sex object

وسیله اقناع
fill

وسیله امرار معاش
livelihood, meal ticket, provision, sustenance

وسیله انجام هرکار
gizmo

وسیله انجام کاری
leverage, wherewithal

وسیله اندازه گیری سرعت کشتی
log

وسیله انسداد جاده
roadblock

وسیله ایمنی
guard

وسیله بارگیری
loading

وسیله بستن
hitch

وسیله بلند کردن اتومبیل
jack

وسیله پذیرایی
amenity

وسیله تبادل اندیشه و غیره
language

مترادف ها

instrument (اسم)
سند، اسباب، الت، وسیله، ادوات

handle (اسم)
وسیله، دسته، لمس، فرصت، قبضه، قبضه شمشیر، احساس با دست

recourse (اسم)
چاره، وسیله، پاتوغ، اعاده، توسل، مراجعه

makeshift (اسم)
چاره، وسیله، بدلی، چاره موقتی

organ (اسم)
الت، وسیله، اندام، عضو، ارغنون، عضو بدن، ارگان، ارگ

appliance (اسم)
اسباب، الت، وسیله، اختراع، تعبیه

medium (اسم)
وسیله، واسطه، رسانه، محیط کشت

facility (اسم)
تردستی، وسیله، فرصت، سادگی، سهولت، امکان، روانی، وسیله تسهیل

inducement (اسم)
وسیله، کشش، موجب، انگیزه

make-do (اسم)
وسیله، چاره موقتی

instrumental (صفت)
قابل استفاده، سودمند، وسیله، وسیله ساز، حالت بایی

پیشنهاد کاربران

برای وسیله واژه لاب را نیز داریم در استرلاب = استر لاب = لاب ستاره = وسیله ستاره / که در گذشته با آن کار ستاره شناسی را انجام می دادند و لاب همان لب است چرا که هر چیز لبه داری جدا و سواکننده چیزها از یکدیگر
...
[مشاهده متن کامل]
است پس لاب می شود قطعه جدا شده از هر چیزی و همچنان لاب سنگ در زبان مازندرانی به چم تکه یا قطعه سنگ است => استرلاب = قطعه ( وسیله ) ستاره شناسی

آنچه سبب چیز دیگری می شود. مثل به وسیله ی ماشین از تهران به مشهد روند در اینجا وسیله سبب رسیدن به مشهد است.
وسیله = افزار یا ابزار
وسیله نقلیه = افبار یا همان افبر که از اف بردن آمده = وسیله بردن
با نگر به اینکه سیل در عربی به چم گشتاوری و ترابری می باشد افبری پسندیده تر است.
افیار = وسیله کمک
آلت ، سبب ، علت ، دلیل ، آنچه به بدان به دیگری تقرب جویند یا بدان از او ناراحت شوند یا بدان از او خوشحال شوند.
راغب در مفردات می گوید کلمه ( وسیله ) به معنای رساندن خود به چیزی است با رغبت و میل ، و این کلمه از نظر معنا خصوصی تر از کلمه ( وصیله ) است ، برای اینکه در وسیله معنای رغبت نیز خوابیده ، ولی در وصیله چنین نیست و بیش از رساندن به چیزی دلالت ندارد.
این واژه از �وسیل� پهلوی ( به معنای فرستادن ) که در پارسی به �گسیل� ترادیسیده، گرفته شده است. و در اصل به معنای �ابزار فرستادن و رساندن� می باشد.
ment
دماغ درخشان . عن
کاریار یا یارکار ( از پیوستگیِ کار و یار؛ با این درون مایه که دستگاهی یا چیزی برای انجامِ کاری، یاری برساند. )
آلت، ابزار، اسباب، تدبیر، چاره، طریقه، باعث، سبب، علت، محرک، دست آویز
Object
ادات
آلت
Some thing
furniture - items
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس