وسیله ؛ این کلیدواژه یک کهن واژه ی مشترک از زمان های دور در زبان های مختلف امروزی است.
یک اصطلاحی در زبان انگلیسی برای آببندی نمودن وجود دارد تحت عنوان sealing .
اگر معنا و مفهوم کلمه ی وسیله را بر مبنای کلمات هم خانواده ی خودش که در جایگاه های کاربردی مختلف در حال استفاده است بررسی کنیم به کلماتی مثل ( سوله سالن سیلو سال سیلندر سلول ) خواهیم رسید.
... [مشاهده متن کامل]
بر همین مبنا مفهوم کلمه ی وسیله اشاره به یک چیز یا یک شییٔ یا یک فضای سر و ته بسته و به هم وصل شده و محافظت شده و ایزوله شده دارد.
حتی از کلمه سال که در محاسبات تقویمی استفاده می شود اشاره به یک مدت زمان محدود و سر و ته بسته شده دارد.
همچنین اصطلاحاتی در مکالمات روزمره در نامگذاری ها بر روی کالاها وجود دارد که دقیقاً این معنا و مفهوم در آن وجود دارد مثل سولاردام مثل یخچال آبسال و. . .
چنانچه از زاویه ی قوانین و روند ایجاد کلمات هم بخواهیم به این معنا و مفهوم در کلمه ی وسیله ورود کنیم به پهنه ی بیشتری از مفاهیم در کلمات خواهیم رسید که در نگاه اول نامأنوس با کلماتی مثل وسیله به نظر خواهد رسید ولی دقیقاً به لحاظ معنا و مفهوم باطنی مستتر در کلمات مرتبط با این کلمات خواهند بود مثل سَلّه که به سبد گفته می شود مثل سطل یا سلطه صله وصله وسیله سالم سلام سوال مسیله و. . .
وسیله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ابزار، دست افزار، کارمایه ( دری )
آبچر ābcar ( سغدی )
واند vānd ( پشتو )
هوساین husāyen ( پشتو: husāyena )
فاندیکا fāndikā ( سنسکریت: bhāndikā )
واژه وسیله
معادل ابجد 111
تعداد حروف 5
تلفظ vasile
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: وسیلَة، جمع: وَسائِل] ‹وسیلت›
مختصات ( وَ لِ ) [ ع . وسیلة ] ( اِ. )
آواشناسی vasile
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
آلات ، ادات، ابزار
حمید رضا مشایخی - اصفهان
برای وسیله واژه لاب را نیز داریم در استرلاب = استر لاب = لاب ستاره = وسیله ستاره / که در گذشته با آن کار ستاره شناسی را انجام می دادند و لاب همان لب است چرا که هر چیز لبه داری جدا و سواکننده چیزها از یکدیگر
... [مشاهده متن کامل] است پس لاب می شود قطعه جدا شده از هر چیزی و همچنان لاب سنگ در زبان مازندرانی به چم تکه یا قطعه سنگ است => استرلاب = قطعه ( وسیله ) ستاره شناسی
آنچه سبب چیز دیگری می شود. مثل به وسیله ی ماشین از تهران به مشهد روند در اینجا وسیله سبب رسیدن به مشهد است.
وسیله = افزار یا ابزار
وسیله نقلیه = افبار یا همان افبر که از اف بردن آمده = وسیله بردن
با نگر به اینکه سیل در عربی به چم گشتاوری و ترابری می باشد افبری پسندیده تر است.
افیار = وسیله کمک
آلت ، سبب ، علت ، دلیل ، آنچه به بدان به دیگری تقرب جویند یا بدان از او ناراحت شوند یا بدان از او خوشحال شوند.
راغب در مفردات می گوید کلمه ( وسیله ) به معنای رساندن خود به چیزی است با رغبت و میل ، و این کلمه از نظر معنا خصوصی تر از کلمه ( وصیله ) است ، برای اینکه در وسیله معنای رغبت نیز خوابیده ، ولی در وصیله چنین نیست و بیش از رساندن به چیزی دلالت ندارد.
این واژه از �وسیل� پهلوی ( به معنای فرستادن ) که در پارسی به �گسیل� ترادیسیده، گرفته شده است. و در اصل به معنای �ابزار فرستادن و رساندن� می باشد.
ment
دماغ درخشان . عن
کاریار یا یارکار ( از پیوستگیِ کار و یار؛ با این درون مایه که دستگاهی یا چیزی برای انجامِ کاری، یاری برساند. )
آلت، ابزار، اسباب، تدبیر، چاره، طریقه، باعث، سبب، علت، محرک، دست آویز
Object
ادات
آلت
Some thing
furniture - items
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)