برای وسیله واژه لاب را نیز داریم در استرلاب = استر لاب = لاب ستاره = وسیله ستاره / که در گذشته با آن کار ستاره شناسی را انجام می دادند و لاب همان لب است چرا که هر چیز لبه داری جدا و سواکننده چیزها از یکدیگر
... [مشاهده متن کامل] است پس لاب می شود قطعه جدا شده از هر چیزی و همچنان لاب سنگ در زبان مازندرانی به چم تکه یا قطعه سنگ است => استرلاب = قطعه ( وسیله ) ستاره شناسی
آنچه سبب چیز دیگری می شود. مثل به وسیله ی ماشین از تهران به مشهد روند در اینجا وسیله سبب رسیدن به مشهد است.
وسیله = افزار یا ابزار
وسیله نقلیه = افبار یا همان افبر که از اف بردن آمده = وسیله بردن
با نگر به اینکه سیل در عربی به چم گشتاوری و ترابری می باشد افبری پسندیده تر است.
افیار = وسیله کمک
آلت ، سبب ، علت ، دلیل ، آنچه به بدان به دیگری تقرب جویند یا بدان از او ناراحت شوند یا بدان از او خوشحال شوند.
راغب در مفردات می گوید کلمه ( وسیله ) به معنای رساندن خود به چیزی است با رغبت و میل ، و این کلمه از نظر معنا خصوصی تر از کلمه ( وصیله ) است ، برای اینکه در وسیله معنای رغبت نیز خوابیده ، ولی در وصیله چنین نیست و بیش از رساندن به چیزی دلالت ندارد.
این واژه از �وسیل� پهلوی ( به معنای فرستادن ) که در پارسی به �گسیل� ترادیسیده، گرفته شده است. و در اصل به معنای �ابزار فرستادن و رساندن� می باشد.
ment
دماغ درخشان . عن
کاریار یا یارکار ( از پیوستگیِ کار و یار؛ با این درون مایه که دستگاهی یا چیزی برای انجامِ کاری، یاری برساند. )
آلت، ابزار، اسباب، تدبیر، چاره، طریقه، باعث، سبب، علت، محرک، دست آویز
Object
ادات
آلت
Some thing
furniture - items
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)