وسواس

/vasvAs/

    compulsiveness
    fastidiousness
    fixation
    mania
    obsession
    perfectionism
    scruple
    irresolution
    freak
    whim
    temptation
    fetish
    vagary

فارسی به انگلیسی

وسواس انگیز
obsessional, obsessive

وسواس زده
fixed, hagridden

وسواس فکری
obsession

وسواس گونه
fixed, obsessional, obsessive

وسواس متمرکز
monomania

وسواس مند
obsessive

وسواس مند کردن
obsess

وسواس نجات دوستی
scatology

مترادف ها

freak (اسم)
دمدمی مزاجی، علاقه دمدمی، چیز غریب، وسواس

whim (اسم)
خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس

whimsy (اسم)
هوس، علاقه دمدمی، بوالهوسی، وسواس، تلون مزاج

fantasy (اسم)
تمایل، هوس، وهم، فانتزی، قوه مخیله، وسواس، نقشه خیالی

whim-wham (اسم)
خیال، هوس، علاقه دمدمی، وسواس، هوا و هوس، شییء یا چیز هوس انگیز و خیالی

whimsey (اسم)
هوس، بوالهوسی، وسواس، تلون مزاج

scape (اسم)
میله، فرار، هوس، وسیله فرار، وسواس، سابقه پر

obsession (اسم)
علاقمندی وافر وبیش از اندازه، وسواس، علاقمندی غیر عقلانی، عقده روحی، فکر دائم

scrupulosity (اسم)
بیم، وسواس، دقت زیاد

maggot (اسم)
وسواس، کرم حشره، کرم پنیر

پیشنهاد کاربران

وسواس. [ وَس ْ ] ( ع اِ ) اندیشه بد و آنچه در دل گذرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . هر بدی که به قلب خطور کند وهر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. ( اقرب الموارد ) . || عبارت است از خواطر نفسانیه جسمانیه ، خواه عقلی باشد خواه حسی باشد و خواه غیر آن که دورکننده است از قرب حق. ( کشاف اصطلاحات الفنون از لطائف اللغات ) . || آنچه شیطان در دل افکند. ( ناظم الاطباء ) . آنچه شیطان در دل انسان افکند و او را به کار بد برانگیزد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

جست از جایگه آنگاه چو خناسی
هوس اندر سر و اندر دل وسواسی.
منوچهری.
ضمیر پاک تو را دیو کی کند وسواس
که هست بر سر تو پرّ جبرئیل امین.
امیرمعزی ( از آنندراج ) .
|| کسی که شیطان و دیو او را وسوسه کرده است. ( اقرب الموارد ) . || نام دیو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . دیو که مردم را وسوسه کند. ( السامی ) . دیو وسوسه کننده ، یعنی اندیشه بد در دل افکننده. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . شیطان و دیو. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . منه قوله تعالی : من شر الوسواس الخناس. ( قرآن 4/114 ) .
- وسواس سوداوی ؛ نوعی جنون :ان البلادری وسوس فی آخر عمره. ( تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 109 ) . اما انا فقد امتحنته [ ای الحنظل ] و سقیته اصحاب داء المالیخولیا و الصرع و الوسواس. ( ابن بیطار ) .
گر ز وسواس خیزد اصل جنون
به جنون میکشد مرا وسواس.
مسعود.
|| نااستواری و سرگردانی و دودلی در کارها. ( ناظم الاطباء ) . تردید و شکی که در ضمیر انسان پدید آید. دودلی. ( فرهنگ فارسی معین ) : وسواس بر طبیعتش غالب بود. ( فرهنگ فارسی معین از عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 182 ) .
این ستوران کرده در گردن
رسن جهل وسلسله ی ْ وسواس.
ناصرخسرو.
پنبه وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش.
مولوی.
|| شک و شبهه در عبادات و در اوامر مذهبی خصوصاً درپاکی و ناپاکی و طهارت و نجاست. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) . در تداول ، حالتی که به بعضی مقدسین دست دهد که متنجسی را مثلاً صد بار شوید و گمان برد هنوز پاک نشده یا کلمه ای از نماز را صد بار گوید و گمان برد به تجوید نبوده و یا بارها در آب غوطه خورده و گمان برد ارتماس لازم به جای نیامده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . || مرضی که از غلبه سودا بر نفس عارض گردد و ذهن را مشوش گرداند. ( از اقرب الموارد ) . || آواز نرم سگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آواز سگ. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) . || آواز صیاد. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) . آواز نرم صیاد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || آواز پیرایه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ) . آواز زیور و پیرایه. ( ناظم الاطباء ) . || آواز نرم درخت از حرکت باد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || آوازی که از مالیدن ابریشم به هم پدید آید. ( ناظم الاطباء ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

وسواس ( دقت زیاد ) : درنگ، ریزبینی
عملکرد صلات ( نماز ) مانند آنتی - ویروس هست:
نامحسوس وبیش زمینه ای کارمیکند؛
جلوی وسواس های إبلیس را میگیرد بدون أثر حسّی ملموس یا محسوس یا جلب توجّه .
وباید سروقت به روز کرد
حدأقل روزی پنج بار واگه حمله وسواسی زیاد هست
...
[مشاهده متن کامل]

آپدیت بیشتر نیاز هست.
Update immidiatly and hourly
. . .
Goat یعنی وسوسه - وادار کردن به معصیت وگناه کردن.

اندیشه بد به دل راه دادن
وَسواس: به صدای ریز و آهسته ای گفته می شود که از عمق قلب انسان بر او صادر می شود و معمولا یک درخواست است، وسوسه از نفس یا شیطان است. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ،
...
[مشاهده متن کامل]
محل وسوسه در دل یا همان سینه و صدر انسان است، این صداهای شیطان در صدر انسان است که باعث بیماری او می شود. یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ

وسواس در اصل به معنی صدای زینت آلات و همچنین پیام و صدای مخفی است .
obsessive - compulsive disorder
زادودل=وسواس
زادکرد= وسواس
گونه ای مغز است،
مغز زادودل= مغز وسواسی
شک و تردید فراوان؛ تردید بیش از حد در انجام کاری
شک و تردید