intercede, interpose, mediate, to mediate, to act as an intermediary
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبرگزاری، پیشکاری، گماشتگی
وساطت، سفارت، میانجی گری
وساطت، میانجی، مداخله کننده، وساطت کننده
وساطت، پایمردی، شفاعت، پادرمیانی، میانجی گری
وساطت، شفاعت، میانجی گری، مداخله
وساطت، دخالت، مداخله، میانه گیری
پیشنهاد کاربران
پایمردی
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت.
سعدی.
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت.
سعدی.
پیشنهادِ واژه : " اَندرمیانه ( به ریختِ پارسی ) / اَندرمیانَگ، اَندرمیانَک ( به ریختِ پهلوی ) به چمِ " واسطه"
آن کس یا آن چیزی که واسطه است = اَندرمیانه/اَندرمیانَگ
رویهم رفته برایِ واژگانی همچون " وساطت کردن، واسطه و. . . " بهتر است از پیشوندِ " اَندر" یا پیشوندِ " میان" بهره ببریم. پیشوندِ " اَندر" پیشوندِ توانمندتری است؛ چراکه آن افزون بر " میان" ، پیشوندهایِ " به میان، درمیان" را هم پوشش می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه:
وساطت کردن = اَندر کارواژه ( =فعل )
آن کس یا آن چیزی که واسطه است = اَندرمیانه/اَندرمیانَگ
رویهم رفته برایِ واژگانی همچون " وساطت کردن، واسطه و. . . " بهتر است از پیشوندِ " اَندر" یا پیشوندِ " میان" بهره ببریم. پیشوندِ " اَندر" پیشوندِ توانمندتری است؛ چراکه آن افزون بر " میان" ، پیشوندهایِ " به میان، درمیان" را هم پوشش می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه:
وساطت کردن = اَندر کارواژه ( =فعل )
میانگی کردن ؛ وساطت. میانجی گری. میانجی شدن. توسط. ( یادداشت مؤلف ) : در میان زن و شوهر میانگی نکنید. ( از امثال و حکم ) .
میان ورزی
گیس گرو گذاشتن
وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری، پادرمیانی
پا پیش گذاشتن
میانجی گری