bluster
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
وزیدن
دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
وزیدن، منفجر شدن، پف کردن، منفجر کردن، لاف زدن، چپق یا سیگار کشیدن، پف دادن، بلوف زدن
دروغ گفتن، وزیدن، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، با صدای پف حرکت دادن
پیشنهاد کاربران
وز از اس
اسن قال : بوز
اسن قال : بوز
وزیدن پارسی حرکت است امدن واژگان عربی مایه ان شده که امروز گمان کنیم وزش تنها برای باد است همانگونه که باد پارسی هوا است باد به چم هوا و باد هردو است
هُبوب
وزیدن ( معانی دیگر، دمیدن و جنبیدن )
واژه وزیدن از ریشه هندواروپائی وگه wegh - جنبیدن ودمیدن که در اوستا واز vaz و وازائیتی vazaiti و سانسکریت واهاتی vahati هردو بمعنی مسافرت کردن ودر سانسکریت وا va یا دمیدن میباشد. در لاتین وهره vehere ودر انگلیسی واژه هائی مانند نروژ Norwegian یا راه بطرف شمال، ویگل wiggle با تکان دادن، یا وکتور vector یا بردار ویج voyage یا سفر دریائی
... [مشاهده متن کامل]
واژه وزیدن از ریشه هندواروپائی وگه wegh - جنبیدن ودمیدن که در اوستا واز vaz و وازائیتی vazaiti و سانسکریت واهاتی vahati هردو بمعنی مسافرت کردن ودر سانسکریت وا va یا دمیدن میباشد. در لاتین وهره vehere ودر انگلیسی واژه هائی مانند نروژ Norwegian یا راه بطرف شمال، ویگل wiggle با تکان دادن، یا وکتور vector یا بردار ویج voyage یا سفر دریائی
... [مشاهده متن کامل]
وزیدن گرفتن
برخاستن
وزیدن. وزیدن گرفتن :
بیفکند دستش بشمشیر تیز
یکی باد برخاست چون رستخیز.
فردوسی.
کشتی شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
وزیدن. وزیدن گرفتن :
بیفکند دستش بشمشیر تیز
یکی باد برخاست چون رستخیز.
فردوسی.
کشتی شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
وزیدن درجمله
وزش