ورم

/varam/

    edema
    inflammation
    puffiness
    swell
    tumescence
    tumidity
    turgidity
    turgidness
    swelling
    l. tumour

فارسی به انگلیسی

ورم استخوان پای اسب
spavin

ورم اعصاب
neuritis

ورم اغشیه دماغی
meningitis

ورم بافت
gall

ورم بیضه
orchitis

ورم پوست
dermatitis

ورم چرکی
abscess

ورم دار
tumid

ورم زجاجیه
crystallitis

ورم سرطانی
scirrhus

ورم شبکیه
retinitis

ورم شریان
arteritis

ورم صفاق
peritonitis

ورم ضمیمه اعور
appendicitis

ورم طحال
splenitis

ورم قرنیه
keratitis

ورم قولون
colonitis

ورم لثه
gingivitis

ورم لوزلتین
tonsillitis

ورم لوزه سوم
adenoids

مترادف ها

bulge (اسم)
شکم، صعود، ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی

tumidity (اسم)
بادکردگی، ورم، اماس

edema (اسم)
خیز، ورم، اماس

dropsy (اسم)
خیز، ورم، استسقاء

botch (اسم)
سرهم بندی، وصله و پینه بدنما، کار سرهم بندی، ورم

tympany (اسم)
غرور، مبالغه، ورم، گزافه گویی، صدای سنگین

swelling (اسم)
خیز، ورم، سام

bunny (اسم)
ورم، اسم حیوان دست اموز

tumor (اسم)
خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور

node (اسم)
ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده

tumefaction (اسم)
ورم، اماس، حالت تورم

turgidity (اسم)
باد، بادکردگی، ورم، اماس، طمطراق، تورم

welt (اسم)
نوار، تاول، لبه، ورم، نوار باریک، حاشیه چرمی دور چیزی

tumescence (اسم)
ورم، اماس، حالت تورم

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ورمورمورمورمورم
آبسه، ورم، آماس، آماه، باد، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ
حمید رضا مشایخی - اصفهان
این واژه دیگرگون آب رام ( آو رام ) او رام, به چم یکجا شدن و ارامیدن آب است و جای گرد آمدن آب ( پندام ) است
واژه یِ ( وَرَم ) برگرفته از واژه یِ اوستاییِ ( وَرِمی ) به چمِ ( موج، خیزآب ) است که به روشنی ( برآمدگی ) را بازانگاری ( تداعی ) می کند.
پَسگشت:
در رویه یِ 1295 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
ورم
پف
به مانای" بالا آمده " می باشد که از کار واژه" هوورمیدن" و یا ورمیدن آمده است و از آن نام واژه "ورم" ساخته شده است.