وجوب

/vojub/

    indispensableness
    necessity

مترادف ها

incumbency (اسم)
وظیفه، تصدی، عهده داری، وجوب، لزوم

پیشنهاد کاربران

وجوب ( واجب ) :یعنی باید انجام شود ( نه هر بایدی )
لازم است: ( نه هر لازم است )
مکلف است ، موظف است
بجا و در خور و پله ای: ترتبی.
" درخور و ( وجوب ) خِرَدِی و شَنَوِی ":وجوب عقلی و سمعی.
سلیم
لزوم: شایستگی
استلزام
وجوب یعنی باید انجام شود
وجوب: [اصطلاح حقوق]به معنی لزوم عقد یا ایقاع