وام

/vAm/

    borrowing
    loan
    debt
    advance

فارسی به انگلیسی

وام جدید گرفتن
refinance

وام خواه
requesting a loan, creditor, one who borrows or asks for a loan, one who asks

وام دادن
lend, loan, to make a loan, to lend

وام دار
debtor, indebted

وام دار بودن
owe

وام دار کردن
embarrass

وام دهنده
creditor, lender, loaner, moneylender

وام شرف
debt of honor

وام فرسایی
amortization or repayment of a debt in instalments, amortization of a debt in instalments

وام گذار
moneylender

وام گرفتن
borrow, to borrow, to have the loan (of)

وام گیر
borrower

وام مسکن
bonds

وام واژه
loanword

مترادف ها

accommodation (اسم)
منزل، تطابق، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده

loan (اسم)
وام، قرض، قرضه، واژه عاریه

debt (اسم)
وام، دین، فام، قصور، بدهی، قرض

پیشنهاد کاربران

واژه وام
معادل ابجد 47
تعداد حروف 3
تلفظ vām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: apām] ‹اوام، فام، افام›
مختصات ( اِ. )
آواشناسی vAm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع. عکس فرهنگ فارسی عمید

وام
وام در زبان هورامی به معنی بادام است
ابام
ابان
اشاره کرد،
استقراض، بدهی، دین، قرض، قرضه، نسیه، رنگ، لون

بپرس