enter inject introduce land keyboard to import to enter or register [fig.] to initiate to involve
فارسی به انگلیسی
وارد کردن به کاری
initiate
وارد کردن تلفات
inflict
وارد کردن در چیزی
wind
وارد کردن در خلاصه ی پرونده
docket
وارد کردن در فهرست
docket, enrol
وارد کردن در لیست
enrol
وارد کردن نام کسی در فهرست
inscribe
وارد کردن کالا
import
مترادف ها
induct(فعل)
اشنا کردن، درک کردن، وارد کردن، استنباط کردن، القاء کردن، گماشتن بر
import(فعل)
اظهار کردن، وارد کردن، اهمیت داشتن، تسخیر کردن، گذاردن، به کشور اوردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن
bring in(فعل)
اوردن، وارد کردن
involve(فعل)
وارد کردن، گیر انداختن، پیچیدن، گرفتار کردن، مستلزم بودن، گرفتار شدن، پیچیده شدن، در گیر کردن یا شدن
initiate(فعل)
اغاز کردن، وارد کردن، ابتکار کردن، بنیاد نهادن، تازه وارد کردن، نخستین قدم را برداشتن
intern(فعل)
توقیف کردن، وارد کردن، داخل شدن در
پیشنهاد کاربران
فرو کردن
ولی در آدم چندشی هستی که بهم ناموسی زدیو دایت کردی
پیشوندِ " ورود" در زبانِ پارسی " اَندَر" است. 1 - وارد شدن، ورود کردن = اَندر شدن، اَندر آمدن 2 - وارد کردن = اَندر کردن، اَندرنشاندن ( یا اَندرشاندن ) 3 - ورود = اَندرآیِش ( اَندر. آی . ِ ش ) ... [مشاهده متن کامل]
4 - ورود ممنوع است = اَندرآیِش پَرهیخته است. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . هشدار : کنارگذاشتنِ پیشوندهایی همچون " اَندر" در زبانِ پارسی بمانندِ این است که به گویشورانِ لاتین بگویید که واژگانِ با پیشوندِ " inter " را دیگر بکار نبَرید و یا به آلمانی زبانها بگویید که شما از این پس از واژگان با پیشوندِ " ein" بهره نبَرید.
دخول کردن. دخیل کردن. جابجا کردن
وارد کردن: گذاشتن وارد کردن بار زیاد به دیگران گذاشتن بار زیاد روی دیگران
🇮🇷 کارواژه ی برنهاده: درون کردن 🇮🇷 دیگر کارواژگان همتا: نهادن، نوشتن
وارد ساختن ضربه یا جز آن به چیزی
رساندن
وارد کردن: [ اصطلاح زورخانه ]اصطلاحی است برای احترام گذاشتن به پیشقدمان و پهلوانان و صاحب کوتاه موقع ورود به زورخانه که عبارت است از زدن ضرب و زنگ و ادای صلوات و خوشامد گفتن.