وارد

/vAred/

    arriving
    entering
    cognizant
    connoisseur
    conversant
    knower
    knowledgeable
    sophisticated
    well-grounded
    well-versed
    applicable
    relevant
    entered
    registered
    incoming
    imported
    [fig.] justified
    justifiable
    acquainted
    in touch
    right-on

فارسی به انگلیسی

وارد اوردن
deal, pack, strike

وارد اوردن خسارت و تلفات
infliction

وارد اوردن ضربه
delivery

وارد به
familiar, literate

وارد به سیاست
political

وارد به شغل
into

وارد به فعالیتی
into

وارد بودن
apply

وارد پایانه شدن بدون بار
deadhead

وارد پایانه شدن بدون مسافر
deadhead

وارد جزئیات شدن
detail, elaborate, particularize, delineate, dilate

وارد خدمت نظام شدن
enrol, enroll

وارد خدمت نظام کردن
enrol, enroll

وارد شدن
arrival, arrive, get, enter, gain, land, pile, strike, to arrive, to be imported, make

وارد شدن با بی ادبی
barge

وارد شدن با زرنگی
worm

وارد شدن با شکستن قفل
break-in

وارد شدن بدون بلیط
crash

وارد شدن بدون دعوت
crash

وارد شدن به دانشگاه
enter

مترادف ها

comer (اسم)
اینده، وارد

infare (اسم)
ورود، دخول، وارد، مهمانی به مناسبت ورود

intrant (اسم)
وارد، داخل، داخل شونده، دخول رسمی و قانونی، ورود رسمی، نفوذ کننده

versant (اسم)
وارد

relevant (صفت)
مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد

conscious (صفت)
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش

hep (صفت)
مطلع، اگاه، وارد

conversant (صفت)
اگاه، بصیر، وارد، متبحر، وارد بجریانات روز

پیشنهاد کاربران

در لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین گفت شده واژه ی وارد عربی هست البته پژوهش قدیمی شاید در کتاب جدید زبان شناسان این واژه ی وارد فارسی گفت شده باشند البته در یک کتاب خودم دیدن فرهنگ واژه های اوستا این واژه وارد اوستایی گفت شده
...
[مشاهده متن کامل]

واژه وارد. [ رِ ] ( ع ص ، اِ ) درآینده بر آب. رسنده به آب. ( از اقرب الموارد ) . آینده بر آب و جز آن. ( منتهی الارب ) . درآینده و آینده بر آب و جزآن. ( آنندراج ) . ج ، واردین ، وُرّاد. ( منتهی الارب ) : و تازیان مجره را به جوی تشبیه کرده اند و این ستارگان را به شترمرغانی که آمدند به آب خوردن. وزین قبل �نعام وارد� نام کردند، ای ، آمده زیراک برابر اینان چهار دیگر هست هم بر چهارسو نهاده ایشان را �نعام صادر� خوانند، ای ، بازگشته. ( التفهیم ص 111 ) .
با صادر و وارد نعایم
بلده دو سه دست کرده قایم.
نظامی.
|| درآینده. ( غیاث ) . آینده. آمده. داخل. مقابل صادر. ( یادداشت مؤلف ) . رسیده شده. ( ناظم الاطباء ) . فرودآینده. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) : عافی ، وارد، فرودآینده. ( منتهی الارب ) . || مسافر که درآید. درآینده از سفر. ( مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ) :
ز بهر صادر و وارد پزند هر روزی
هزار بخته مر او را همیشه در مطبخ.
سوزنی.
احوال و کرامات و مقامات خواجه را از صادر و وارد بسیار شنودم. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 128 ) . || آگاه. مطلع. فلانی وارد است یا بسیار وارداست ؛ یعنی اطلاع بسیاری دارد. ( یادداشت مؤلف ) . || صحیح. به مورد: این اعتراض وارد است. ( مؤلف ) .
- غیروارد ؛ بیمورد. بی اطلاع.
منبع. لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین

وارد کلمه ای تورکی است که از فعل وارماق به معنی امدن و رسیدن گرفته شده ریشه ان وار بوده و به عربی با همان معنی وارد شده و از عربی نیز به فارسی راه یافته است
البته اینم بگم خیلی از کلمات بر وزن عربی هشت و عربی نیست. چون روی وزن عربی رفته همه فکر میکنند عربیه و بخاطر قران سکوت میکنند. نمونه کلمه ابریق که اوروق یا ابروق ترکی هست از ریشه پاره شدن اورماک. و بمعنی فرونشست زمین و ایجاد چاله هست. چون اولش اب هست طرف فکر میکنه فارسیه در حالی که آب ننوشته اب نوشته و همه میدانیم بدون کلاهک یعنی فتحه.
...
[مشاهده متن کامل]

obruk, oruk, ormk

درود
جناب ژ
کسی که بخواهد آزادانه، رها بی وابستگی و به دور از تعصب چیزی فراگیرد فراخواهد گرفت ولی اگر در یک چارچوب بسته، خشک و کج وچوله ی پنداری که گنجایش هیچ چیزی جز چرندوچارهای خورانده و باورانده بهش را ندارد، خودش را زندانی کرده باشد اگر یک دلسوزی هم بخواهد این چارچوب کج را راست کند خواهد شکست، خرد شدن آن چارچوب انگار که همان فروریختن دیوارهای زندان بر سر زندانی؛ زندانیی که دلبسته به باورهایی ست که همچو زنجیر اندیشه اش را به بند کشیده، اندیشه ی دربند و زندانی، زنجیرش را گم کند هویت دروغینی که برایش ساخته و پرداخته کرده اند را پوچ ببیند سرانجامش چه خواهد شد؟
...
[مشاهده متن کامل]

کاربر آرش کیانی در زیر برخی واژ ها گزاره ی زیبایی از یک بزرگی را آورده که از زبان یک متعصب می گوید:
[چگونه به تاولهای کف پایم بگویم این همه راهی که آمدم نادرست بود!]
یادآوری یک نکته ی شاید کوچک هم بد نیست آنهم اینکه آری سلجوقیها را همه ترک می دانند ولی صفویان اینگونه نیستند؛ صفویها درواقع از دودمان همان بومیان آذربایگان که آذری نامیده می شوند بودند نیای ایشان صفی الدین اردبیلی که شرح حال و کارش در کتاب صفوت الصفای ابن بزاز آمده یک پهلوی زبان است و سرسلسله ی آنها فیروزشاه زرین کلاه از کردستان به اردبیل کوچیده بوده است.

بذار یکبار برای همیشه روشنت کنم بهنام رضایی
ک. . . شعر تافتن و بافتن نامش ریشه یابی نیست کاری که تو داری میکنی جوجه پانترک
و انجام دادنش هیچ پیش زمینه ای نمیخواد
نه تسلط به ترکی میخواد نه تسلط به عربی
...
[مشاهده متن کامل]

فقط مغز بیمار میخواد که میان شما جماعت فت و فراوونه
میخوای بهت ثابت کنم؟
ییلدیز که فارسیه از هوردیس میاد یعنی مانند ستاره
گوک که فارسی از گویک میاد یعنی نیم کره و گنبد
ار به معنی جوانمرد که سانسکریت اوستاییه از آریا میاد ( میتونی منکر سانسکریت هم بشی جوجه؟! یا اونم تورکان باستان برای فرمانروایی بر هند مونتاژ کردن!؟ )
سو که اصلا چینیه! همین الان چینیان به آب میگن شو!
نکنه به چینی هایی که هزار برابر سنت نوشتاری نیرومند تری از شما داشتن هم وام دادید!؟ اونم چنین واژه بنیادینی!
بردن تورکیه! چه دروغ احمقانه ای! تو لاتین حمل کردن یا بردن میشه پورت تو یونانی میشه فاریو به اونا هم وام دادی؟! تازه ما از بردن آوردن ( آ در آکندن و آوردن و آرمیدن منفی ساز هست ) و فرآوردن هم ساختیم!
به یونانی و لاتین و فارسی همزمان وام دادید!؟!؟
شما پانترک ها بزرگ ترین خائن به زادگاه های خودتون هستید! به ترکیه ای القا کردید به جای افتخار به مثلا هرودوت به مته خان وحشی و آدمکشی که برای چندهزار کیلومتر اونور تره بباله!
به آذربایجانی القا کردید بجای افتخار بابک خرمدین که در برابر اون ستم فراگیر عربها ایستاده بود به تیمور آدمکش و خونریز بباله
شما مایه ننگ انسانیت، منطق و دانش زبان شناسی هستید!
کسشعرهای شمارو هیچ دانشگاهی در گیتی به یک پول سیاه نمیخره ولی ادعاتون گوش فلک کر کرده
برای همین مجبورید از پاپتی های اینستاگرامی سند و مدرک بیارید نه از یک مرجع دانشی درست
تو خوده ترکیه دانشمندانی مانند ایلبر اورتایلی شمارو به باد ریشخند میگیرن بعد شما تورکیه تورکیه می کنید
نه ببین اورتایلی از رضا پهلوی پول میگیره و ساتقین و مانقورد به تورک میلیتیه🤡🤡🤡
ده تا فعل رو از سر شباهت ردیف کرده میگه افعال بنیادین فارسی تورکیه آقا از کجا معلوم خودت وام نگرفتی دهن سرویس؟!؟!؟!؟!
ماییم که دو برابر شما سنت نوشتاری داریم
ماییم که در نوشته های ساسانی در آتشگاه های آذربایجان و استان فارس و شهر بیشاپور و شهر دارابگرد از این افعال استفاده کردیم بعد تو میگی تورکیه؟!؟!
چقد بی شرمید به خدا!
والا ما هیچوقت زبان شمارو منکر نشدیم ولی شما مثل انگل به جان این فرهنگ افتادید و میخواید بدزدیدش
فک کن مولوی ۶۵هزار بیت به فارسی بسراد ولی سر ۳بیت بگی تووووورک بوده بعدم بگی مولوی میگه من ترکم ولی هندی میگم اینقد بی مغزی که نمیدونی ترک یعنی سفید و هندی یعنی سیاه
وقتی میگه ترک هندی گو یعنی نفسم پاکه ولی سخنم دل آزار
لابد وقتی حافظ میگه
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندوش بخشم سمرقند و بخارا را
منظورش دورگه فارس قاشقایی بوده🤡🤡🤡🤡🤡
ابن سینای بدبخت یه جمله به ترکی نگذاشت ولی دانشنامه علایی رو به فارسی نوشت و شعر فارسی هم سرود
میگه
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت
جالبه که شعر چندان سره ای هم هست جز مصراع پایانی
نه ببین همشون تورکن🤡
هزاره ها اولین فارسی گوهای تاریخن🤡🤡🤡
عقده ای بودن از سرتاپای پانترک ایرانی داره میجوشه
دانشمندان جهان میگن سلجوقی ترکه
شما هم میگید ترکه
ماهم میگیم ترکه
دانشمندان جهان میگن صفوی ترکه
شما هم میگید ترکه
ماهم میگیم ترکه
ولی خدا نکنه دانشمندان جهان یک جا خلاف چیزی که شما دیکتاتورها میخواید حرف بزنن
در این صورت اونا میشن اروپایی استعمارگر ما میشیم مغزشسته اونها و شما میشید روشنفکر بابا نچایی اینقد روشنی🤡
در پایان با این بیت از سعدی سخن به پایان می برم
نرنجم ز خصمان اگر برتپند
کزین آتش پارسی در تبند!

چیزی که میگن پهلوی همش ترکی هست کلمه ترکی رو میاد از خودشون معنی دیگری میکنند. ساتوندی یعنی فروش رفت. یک عده افتادن دنبال کلیه زبانهای بشری یک چیز شبیه پیدا کنند بگن اینه. کلمات پایه ای فارسی همش ترکی هست. گشتن، بردن، ستاندن، دوختن، فروش، دود کردن، خواندن
زبان فنلاندی از زبانهای التصاقی فینی ایغوری هست با ترکی از یک خانواده هشت چه ربطی به فارسی داره جل الخالق. صادر عربی هست
کلمه ترکی می باشد.
اوه واردیم یعنی به خانه رسیدم. داخل خانه شدم از ریشه وار یعنی حاضر بودن و رسیدن.
اوده واریدی یعنی در خانه بود.
پیشوندِ " ورود" در زبانِ پارسی " اَندَر" است.
1 - وارد شدن، ورود کردن = اَندر شدن، اَندر آمدن
2 - وارد کردن = اَندر کردن، اَندرنشاندن ( یا اَندرشاندن )
3 - ورود = اَندرآیِش ( اَندر. آی . ِ ش )
...
[مشاهده متن کامل]

4 - ورود ممنوع است = اَندرآیِش پَرهیخته است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
هشدار :
کنارگذاشتنِ پیشوندهایی همچون " اَندر" در زبانِ پارسی بمانندِ این است که به گویشورانِ لاتین بگویید که واژگانِ با پیشوندِ " inter " را دیگر بکار نبَرید و یا به آلمانی زبانها بگویید که شما از این پس از واژگان با پیشوندِ " ein" بهره نبَرید.

داخل شونده
وارد=درون ، وارد شدن = درون شدن یا درون رفتن
همچنین وارد به چم زبردست و کاردان
برآورده ( پذیرفته )
وارِد
با بازشناسی و واکاوی واژه ی وارِد شاید این واژه را بتوان در پارسی امروز واراد پِیمید ( فهمید ) :
واراد : وا - راد
وا : پیشوند فشارندگی ( تاکید ) مانند : وانمود، وامانده. . .
راد : راست ، راشت ، درست
این کاره
واژه فنلاندی s�teill� ( سات ایلا ) به معنای صادرکردن - گسیل - فرستادن send out - radiateاست که از آن لغت ایرانی ساتر←صادر به دست آمده است. ممکن است لغت ساتر با ستاک پهلویک ساتونتن s�tunatan به معنای رفتن - بیرون رفتن همریشه باشد. بدینسان روشن میشود که صدور یک واژه جعلی است و جمع بستن سادر به شکل صادرات درست نیست. .
...
[مشاهده متن کامل]

لغت پارسی_آریایی وارت به مانای اندرآمدن که امروزه در ایران وارد خوانده میشود ( وارد=زبده - کارکشته ) در زبان سنسکریت به شکل द्वारता dvAratA به معنای access - entranc - gateثبت شده است. بدینسان روشن میشود که ورود یک واژه جعلی است و جمع بستن وارد به شکل واردات درست نیست.

در زبان آریایی واژه وارد به معنای استاد است که در سنسکریت به شکل वृत्त vRtta به معنای master, studied آمده است. ازینرو وارد=استاد اگرچه هموزن فاعل است ولی رپتی ( ربطی ) به ورود و واردشدن ندارد.
نمونگان دیگر:
...
[مشاهده متن کامل]

محور=مخور ( میخ=قطب ور=گردش ) و یا مهور ( مه=بزرگ ور= گردیدن ) که بر وزن مفعل نیست، ایراد=خطا و ایراد =سخنرانی که بر وزن افعال نیستند، تردید ( تر=شک دید=دیدن ) که از ردکردن و پس زدن گرفته نشده و بر وزن تفعیل نیست.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)