deal, pack, strike
وارد اوردن خسارت و تلفات
infliction
وارد اوردن ضربه
delivery
وارد به
familiar, literate
وارد به سیاست
political
وارد به شغل
into
وارد به فعالیتی
into
وارد بودن
apply
وارد پایانه شدن بدون بار
deadhead
وارد پایانه شدن بدون مسافر
deadhead
وارد جزئیات شدن
detail, elaborate, particularize, delineate, dilate
وارد خدمت نظام شدن
enrol, enroll
وارد خدمت نظام کردن
enrol, enroll
وارد شدن
arrival, arrive, get, enter, gain, land, pile, strike, to arrive, to be imported, make
وارد شدن با بی ادبی
barge
وارد شدن با زرنگی
worm
وارد شدن با شکستن قفل
break-in
وارد شدن بدون بلیط
crash
وارد شدن بدون دعوت
crash
وارد شدن به دانشگاه
enter