واجب بودن


    behoove

مترادف ها

behoove (فعل)
شایسته بودن، امدن به، واجب بودن، فرض بودن، اقتضاء کردن

behove (فعل)
شایسته بودن، امدن به، واجب بودن، فرض بودن، اقتضاء کردن

پیشنهاد کاربران

دربایستن. [ دَ ی ِ ت َ ] ( مص مرکب ) ضرور بودن. لازم بودن. مورد احتیاج بودن. واجب بودن : چه درمی باید در پادشاهی من که آن ندارم. ( تاریخ بیهق ) . || لایق بودن. سزاوار بودن. شایستن. بایستن. مناسب بودن.
...
[مشاهده متن کامل]
( ناظم الاطباء ) . || کم آمدن. نقصان و کمی پیدا کردن : آن رئیس در خفیه نگاه می داشت تا وجوهی که از دست آورنجن والده راست کرده است ، چند در وجه صوفیان خرج شود و هیچ درباید یا زیادت آید. ( اسرار التوحید ص 145 ) . گفتی کف من میزان ، گفت شیخ بود که این جمله ساخته شد که یک درم نه دربایست و نه زیادت آمد. ( اسرار التوحید ص 55 ) .

وجوب . . . .
لزوم

بپرس